کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دعوا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کشمکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مجاز] kašmakaš, kešmakeš نزاع؛ دعوا؛ ستیزه.
-
حکم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] hakam کسی که برای حل مشکل یا رفع دعوا انتخاب میشود؛ داور.
-
متخاصم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَخاصم] mote(a)xāsem ۱. دارای دشمنی و جنگ با یکدیگر؛ دشمن.۲. (حقوق) یک طرف دعوا در محاکمه.
-
مرافعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مرافَعَة] morāfe'e ۱. با هم دعوا داشتن؛ مشاجره داشتن.۲. شکایت نزد حاکم بردن؛ با هم به دادگاه رفتن و دادخواهی کردن.
-
قضاوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: قضاء] qa(e)zāvat ۱. (حقوق) داوری در مورد امر مورد دعوا.۲. حکم کردن بین دو یا چند نفر؛ داوری کردن.
-
یارغو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [ترکی] ‹یرغو› [قدیمی] yārqu ۱. مؤاخذه؛ بازخواست.۲. محاکمه.۳. منازعه؛ دعوا.
-
بحث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] bahs ۱. گفتوگو کردن در مورد امر یا مطلبی برای رسیدن به نتیجهای خاص.۲. دعوا؛ بگومگو.۳. جستوجو؛ کاوش؛ پژوهش.
-
آویزان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āvizān ۱. آویخته؛ معلق.۲. (قید) در حال آویختگی.۳. طفیلی؛ مزاحم.۴. [عامیانه] غمگین.۵. در حال دعوا؛ گلاویز.
-
واسطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: واسطَة] vāsete ۱. کسی که دعوا یا اختلاف میان چند نفر را رفع میکند؛ میانجی.۲. کسی که از شخصی برای کس دیگر چیزی را طلب میکند؛ شفاعتگر.۳. دلال.۴. علت؛ سبب.۵. [قدیمی] بزرگترین گوهر در وسط گردنبند؛ واسطةالعقد.۶. [قدیمی] ویژگی آنچه د...