کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
در و دروازه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زبان در قفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] (زیستشناسی) zabāndarqafā گیاهی زینتی از خانوادۀ آلاله با برگهای پنجهای شکل؛ زبانبهقفا؛ زبانپسقفا؛ گل نافرمان؛ تاجالملوک.
-
هفت در هفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] haftdarhaft = هرهفت
-
جستوجو در متن
-
دروازه بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) darvāzebān ۱. (ورزش) ورزشکاری که درون دروازه ایستاده و از ورود توپ به آن جلوگیری میکند.۲. نگهبان دروازه؛ پاسبان در شهر یا در قلعه.
-
پنالتی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: penalty] penālti ۱. جزا.۲. (ورزش) در فوتبال، نقض عمدی مقررات بازی از طرف مدافعان دروازه. هرگاه در داخل محوطۀ ۱۸ قدم یا منطقۀ پنالتی خطایی صورت بگیرد داور دستور میدهد توپ را در نقطۀ پنالتی بکارند و یک تن از دستۀ مقابل توپ را به داخل د...
-
دروازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) darvāze ۱. در بزرگ.۲. در شهر.۳. در قلعه.۴. (ورزش) چهارچوبی دارای دو تیرک عمودی و یک تیرک افقی که بر روی آن تور انداخته باشند.
-
بک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: back] bak ۱. پشت؛ دنبال.۲. پشتیبان.۳. (ورزش) مدافع؛ دفاع؛ بازیکن عقب.〈 بکِ چپ: (ورزش) در فوتبال، بازیکنی که جلو دروازهبان و سمت چپ زمین برای دفاع از حملههایی که به دروازه میشود پشت سر بازیکنان دیگر قرار میگیرد؛ دفاع چپ؛ مدافع...
-
ابکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ابکاره› [قدیمی] 'abkār ۱. کشتوزرع؛ کشاورزی: ◻︎ چو ورزه به ابکار بیرون شود / یکی نان بگیرد به زیر بغل (ناصرخسرو۱: ۳۲۱).۲. مزرعه: ◻︎ دریغ سیوسه باره زر و دروازه ده / دریغ حایط و قصرم زمین و ابکارم (سوزنی: ۶۴).
-
چوگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čōpēgān, čōpīgan] (ورزش) čo[w]gān ۱. چوب گویزنی که دستۀ آن راست و باریک و سر آن اندکی پهن و خمیده است؛ چوب سرکج.۲. نوعی ورزش دستهجمعی که بازیکنان سوار بر اسب، سعی میکنند بهوسیلۀ چوبی مخصوص توپ را وارد دروازه کنند؛ چوگانبازی.
-
هاکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: hockey] ‹هوکی› (ورزش) hāki بازی گویوچوگان که مانند فوتبال بین دو دستۀ ۱۱ نفری در یک زمین مستطیلشکل با دو دروازه صورت میگیرد و هریک از دو دسته سعی میکنند گوی را وارد دروازۀ حریف بکنند.
-
باب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] bāb ۱. درخور؛ شایسته: باب روز.۲. رایج: ◻︎ به بازاری که دلال است دلدار / متاع ناله هم باب است بسیار (زلالی: لغتنامه: باب).۳. (اسم) موضوع؛ باره؛ مورد: در این باب.۴. (اسم) قسمتی از یک کتاب که دارای استقلال نسبی باشد؛ فصل.۵. (اسم) (جغرافیا...