کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درنگ 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی درنگ
فرهنگ فارسی عمید
(قید) biderang بدون تٲخیر و تٲمل؛ بیدیرکرد؛ فوراً.
-
جستوجو در متن
-
بط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بطء] [قدیمی] bot' درنگ؛ آهستگی؛ کندی.
-
زبوده
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] zabude بیدرنگ؛ بیتٲمل؛ ناگهانی.
-
منتظر
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی] montazer کسی که در انتظار کسی یا چیزی است؛ درنگکننده؛ چشمبهراه.
-
داردار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] dārdār ۱. صبر کردن؛ درنگ کردن.۲. جنگ و هیاهو.
-
دیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: dēr] dir ۱. [مقابلِ زود] پس از زمان مناسب.۲. (قید) با درنگ؛ به آهستگی.۳. (قید) [قدیمی] بهمدت طولانی: ◻︎ زمین را ببوسید زال دلیر / سخن گفت با او پدر نیز دیر (فردوسی: ۱/۲۲۷).۴. [قدیمی] در آیندۀ دور.〈 دیر کردن: (مصدر لازم) درنگ کردن؛...