کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درد دل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی درد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bidard ۱. آنکه درد و رنجی ندارد.۲. [مجاز] آدم بیحس و بیتعصب؛ بیرگ.
-
دندان درد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) dandāndard دردی که در یکی از دندانها پیدا شود؛ درد دندان.
-
سینه درد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) sinedard دردی که در هر قسمت سیستم تنفس به ویژه ریهها احساس شود.
-
شکم درد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) šekamdard درد شکم؛ دردی که به علتی در معده یا روده پیدا شود.
-
صاحب درد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] sāhebdard دردمند؛ مصیبتزده: ◻︎ گر بُوَد در ماتمی صد نوحهگر / آه صاحبدرد را باشد اثر (عطار: ۳۷۸).
-
جستوجو در متن
-
نالیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) nālidan زاری کردن از درد یا از سوز دل؛ ناله کردن.
-
بث الشکوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] bassoššakvā ۱. آشکار کردن گِله و شکایت.۲. درد دل کردن.
-
اندمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹اندوهه› [قدیمی] 'andame یادآوری اندوههای گذشته؛ با خود درد دل کردن؛ شرح و بیان وقایع و سرگذشتهای ناگوار.
-
دل پیچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دلپیچا› (پزشکی) delpiče بیماری اسهال و شکمروش با احساس درد و پیچش در رودهها.
-
ناله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) nāle ۱. صدایی که از درد یا از سوز دل برآید؛ آواز سوزناک.۲. شکایت.
-
مرده دل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] mordedel دلمرده؛ افسرده؛ بیحال؛ ملول: ◻︎ طبیب راهنشین درد عشق نشناسد / برو بهدست کن ای مردهدل مسیحدمی (حافظ: ۹۴۰).
-
مداوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: مداواة] modāvā درمان کردن؛ دوا کردن؛ معالجه کردن: ◻︎ فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن / درد عاشق نشود بِِه به مداوای حکیم (حافظ: ۷۳۶).
-
عقده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عقدَة، جمع: عُقَد] 'oqde ۱. امیال سرکوب شده که عوارض آن در زندگی فرد ظاهر میشود.۲. [مجاز] دشمنی؛ کینه.۳. ناراحتی؛ درد دل.۴. [قدیمی، مجاز] امر پیچیده و دشوار؛ موضوع لاینحل.۵. [قدیمی] گره.۶. [قدیمی، مجاز] پیوند.〈 عقدهٴ حقارت: (رو...
-
خون آگند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خونآکند› [قدیمی] xun[']āgand انباشته از خون: ◻︎ ز درد سیب دل نار گشت خونآکند / ز زخم نار رخ سیب گشت خونآلود (قطران: ۷۴).