کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دختر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دختر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: duxtar] ‹دخت، دخ› doxtar ۱. فرزند مادینه.۲. دوشیزه؛ باکره.〈 دختر آفتاب: [قدیمی، مجاز] شراب؛ شراب لعلی.〈 دختر تاک: [قدیمی، مجاز] = 〈 دختر رز〈 دختر خم: [قدیمی، مجاز] شراب؛ شراب انگوری.〈 دختر رز: [قدیمی، مجاز]۱. شر...
-
جستوجو در متن
-
شاه دخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šāhdoxt شاهدختر؛ دختر شاه؛ شاهزادهخانم.
-
بنت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بَنات] [قدیمی] bent دختر.
-
دخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dox = دختر
-
دخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: doxt] doxt = دختر
-
برادر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: barātar] ‹دادر› barādar پسری که با دختر یا پسر دیگر از یک پدر و مادر باشد، نسبت به آن پسر یا دختر برادر است؛ داداش.
-
ابنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ابنَة] [قدیمی] 'ebne دختر؛ بنت.
-
دغدو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دغدویه› [قدیمی] doqdu دختر؛ دوشیزه.
-
فتات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فتاة] [قدیمی] fatāt دختر جوان.
-
کودک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: kōtak] kudak بچه؛ پسر یا دختر خردسال.
-
دوشیزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dušičak] dušize بانوی جوان شوهرنکرده؛ دختر.
-
عورتینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'o[w]ratine جنس زن و دختر.
-
غرند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹غرید، غرود› [قدیمی] qarand دختر غیرباکره که بهعنوان باکره شوهر دهند.
-
سلیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سلیلَة، مؤنث سلیل] [قدیمی] salile فرزند اناث؛ دختر.