کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارای گونه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jur ۱. گونه؛ نوع.۲. (صفت) [مقابلِ ناجور] دارای نظموترتیب و بسامان.۳. (صفت) دارای هماهنگی یا سازگاری.〈 جور شدن: (مصدر لازم)۱. فراهم و آماده شدن.۲. مرتب و هماهنگ شدن.〈 جور کردن: (مصدر متعدی)۱. فراهم و آماده کردن.۲. مرتب و هماهنگ کردن.
-
قلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: اقلام] qalam ۱. هر وسیلهای که با آن بنویسند؛ خامه؛ کِلک.۲. (اسم مصدر، اسم) [مجاز] نویسندگی.۳. [مجاز] شیوۀ نوشتن؛ سبک.۴. (زیستشناسی) [مجاز] هریک از استخوانهای دستوپای انسان و سایر جانداران.۵. [مجاز] نوع؛ گونه.۶. ...