کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دادهبانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] bāni ۱. بناکننده؛ سازنده.۲. بنیانگذار؛ مؤسس.
-
داده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) dāde ۱. ویژگی آنچه کسی به دیگری بدهد.۲. بخشیدهشده.۳. سپردهشده.۴. (اسم) (بانکداری) پول یا سندی که کسی به بانک بدهد که به حساب دادگی او بنویسند.۵. (اسم) اطلاعاتی که برای یک کار آماری گردآوری میشود.
-
آب داده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ābdāde تیزکرده: شمشیر آبداده، خنجر آبداده.
-
گردن داده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gardandāde مطیع؛ منقاد: ◻︎ گه از گردنکشان کشور ستانی / به گردندادگان کشور سپاری (عنصری: ۲۸۵).
-
تاب داده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) tābdāde ۱. پیچیدهشده.۲. بافتهشده.
-
تاب داده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) tābdāde ویژگی چیزی که بر اثر حرارت داغ شده است.
-
جستوجو در متن
-
سرسلسله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] sarselsele ۱. بانی و مؤسس یک سلسله یا طایفه؛ نخستین فرد از یک خاندان که یکی پس از دیگری پادشاهی کنند.۲. رئیس و پیشوا و بزرگتر یک فرقۀ مذهبی.
-
پیش قراول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. ترکی] (نظامی) pišqarāvol ۱. سربازی که جلوتر از سایر سربازان برای نگهبانی یا دیدهبانی حرکت کند.۲. سربازی که جلوتر از سایر سربازان به سرزمین دشمن وارد شود.۳. پیشرو لشکر.
-
عریش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عَرَش] [قدیمی] 'ariš ۱. سایهبانی که از چوب و شاخۀ درخت برای محافظت خود از گرما و آفتاب میسازند؛ کومه؛ کلبه.۲. داربستی که شاخههای درخت انگور را بر آن میآویزند.
-
برج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَبْراج] borj ۱. ساختمانی که بیش از ده طبقه داشته باشد: برج میلاد.۲. بنای بلند استوانهای یا مربعشکل که در کنار قلعه یا جای دیگر برای دیدهبانی یا محافظت و نگهبانی میساختند؛ کوشک؛ قلعه.۳. [جمع: بُرُوج] (نجوم) = منطقةالبروج
-
اشراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ešrāq ۱. روشن شدن.۲. درخشیدن؛ تابان گشتن.۳. برآمدن آفتاب؛ روشن و تابان شدن آفتاب.۴. [مجاز] الهام گرفتن.۵. (فلسفه) وصول به حقایق از طریق کشف و شهود. Δ بانی و مروج آن در ایران و اسلام شیخ شهابالدین سهروردی است که از فلسفۀ ...
-
کازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کاز› [قدیمی] kāze ١. آغل گوسفند؛ مغاره.٢. کلبۀ صحرایی.٣. سایهبانی که با شاخههای درخت و علف در بیابان یا در میان کشتزار درست کنند؛ آلاچیق؛ کریز؛ کرچه؛ کومه: ◻︎ چو آمد بیابان یکی کازه دید / روان آب و مرغی خوش و تازه دید (اسدی: ۲۷۹).