کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خمیر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فرغاریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فرغاردن، فرغردن› [قدیمی] farqāridan آغشته کردن با آب یا مایع دیگر؛ خمیر کردن.
-
عجن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ajn خمیر کردن؛ سرشتن.
-
شیبانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹شیوانیدن› [قدیمی] šeybānidan, šibānidan ۱. لرزانیدن.۲. فریفته ساختن.۳. آشفته کردن؛ درهم کردن.۴. مخلوط کردن آرد با آب؛ خمیر کردن.
-
سرشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) sereštan ۱. خمیر کردن.۲. مخلوط ساختن.۳. آغشته کردن.۴. [قدیمی، مجاز] خلق کردن.
-
مشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] meštan ۱. دست مالیدن به چیزی.۲. مالیدن چیزی به چیز دیگر.۳. خمیر کردن.
-
چانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چونه› čāne گلولۀ خمیر بهاندازهای که یک نان از آن پخته شود؛ زواله.〈 چانه گرفتن: (مصدر لازم) گلوله کردن خمیر بهاندازۀ یک نان.
-
تفته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tafte سرخشده از حرارت آتش؛ تافته؛ گداخته: ◻︎ به دست آهن تفته کردن خمیر / بِه از دستبرسینه پیش امیر (سعدی۲: ۸۳).
-
پرسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] parsom آردی که موقع زواله کردن خمیر بر آن بپاشند تا به جایی نچسبد: ◻︎ نمک گشت چون سرکه رویش سیاه / خمیرش ز پرسم به سر ریخت کاه (بسحاق اطعمه: مجمعالفرس: پرسم).
-
گچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گرچ› gač جسمی جامد و سفید شبیه خاکستر که از حرارت دادن سنگ گچ در کوره بهدست میآید و وقتی آن را در آب خمیر کنند بهزودی سفت و محکم میشود و خود را میگیرد. غالباً برای سفید کردن اتاقها و قالبگیری و مجسمهسازی به کار میرود.
-
ریع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رَیع] [قدیمی] rey' ۱. نموکردن.۲. فراوان شدن.۳. بالا آمدن؛ برآمدن.۴. (اسم) فزونی و برآمدگی چیزی، مثل افزایش حجم خمیر و برنج پخته.۵. (اسم) افزونی حاصل کشتوزرع؛ ری؛ ری کردن.
-
رولت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: roulette] rolet ۱.نوعی شیرینی لولهشدۀ خامهای.۲. نوعی خوراک که گوشت، سبزی، یا پنیر را روی تکۀ خمیر پهن شدهای قرار داده و آن را پس از لوله کردن سرخ میکنند.۳. وسیلهای به شکل چرخ کوچک دندانهدار که برای انتقال طرح از الگو به الگویی د...
-
تخمیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxmir ۱. خمیر کردن؛ سرشتن.۲. مایه زدن به خمیر.۳. رسیدن شراب.۴. (شیمی) فعلوانفعال شیمیایی که در آن باسیلها و باکتریها مواد قندی را به الکل و انیدریدکربنیک تبدیل میکنند. در اثر تخمیر ترکیب شیمیایی ماده و طعم و بو و شکل آن تغییر ...
-
آش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āš ۱. غذای آبکی که به اقسام مختلف با برنج و روغن و سبزی یا آرد و حبوبات و گاه با گوشت طبخ میکنند. هرگاه چیزی، از قبیل آلو، انار، کدو، کشک، ماست، و ماش، اضافه در آن بریزند، به نام آن خوانده میشود: آش آلو، آش انار، آش کدو، آش کشک، آش ماست،...
-
قاشقک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی. فارسی، مصغرِ قاشق] qāšoqak ۱. قاشق کوچک.۲. ابزاری کاردمانند با لبۀ کند که برای ساختن خمیر و ضماد یا مالیدن دارو به کار میرود.۳. ابزاری که پزشک برای دیدن گلو بر روی زبان بیمار میگذارد.۴. (موسیقی) نوعی ساز مرکب از دو جفت کاسۀ کوچک کمعمق...
-
رشته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی باستان] rešte ۱. آنچه ریسیده شده؛ مفتول؛ تابیده شده.۲. چیزهای متصل به هم و متوالی: رشتهٴ کلام.۳. واحد شمارش اشیای به هم پیوسته، مانند قنات، کوه، و مانند آن.۴. شاخۀ علمی یا درسی.۵. آنچه از خمیر آرد گندم به شکل نخ یا نوار باریک میبرند و پس...