کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلا صه کردن و شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jur ۱. گونه؛ نوع.۲. (صفت) [مقابلِ ناجور] دارای نظموترتیب و بسامان.۳. (صفت) دارای هماهنگی یا سازگاری.〈 جور شدن: (مصدر لازم)۱. فراهم و آماده شدن.۲. مرتب و هماهنگ شدن.〈 جور کردن: (مصدر متعدی)۱. فراهم و آماده کردن.۲. مرتب و هماهنگ کردن.
-
تا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تاه› tā خمیدگی چیزی، مانند کاغذ و پارچه؛ چین؛ لا.〈 تا شدن: (مصدر لازم) [عامیانه] دولا شدن؛ خم شدن؛ خمیده شدن.〈 تا کردن: (مصدر متعدی) ‹تا دادن› [عامیانه]۱. دولا کردن.۲. خمیده کردن.۳. عمل کردن؛ رفتار کردن.〈 بد تا کردن: [عامیانه] ب...
-
لکه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) lakkedār دارای لکه؛ داغدار.〈 لکهدار شدن: (مصدر لازم)۱. دارای لکه و داغ شدن.۲. [عامیانه، مجاز] متهم شدن؛ بدنام شدن.〈 لکهدار کردن: (مصدر متعدی)۱. ایجاد کردن لکه.۲. [مجاز] کسی را متهم و بدنام کردن.
-
تار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: tār] tār تاریک؛ تیره.〈 تار شدن: (مصدر لازم) تیره شدن؛ تاریک شدن.〈 تار کردن: (مصدر متعدی) تاریک کردن؛ تیره ساختن.〈 تاروتور: [عامیانه] بسیارتیره و تاریک.
-
تحزب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (سیاسی) tahazzob ۱. گروهگروه شدن؛ دستهدسته شدن.۲. جمع شدن مردم و طرفداری کردن از مرام یا رٲی کسی.
-
معمول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ma'mul ۱. عملشده؛ کارشده؛ ساخته شده.۲. (اسم) رسم و عادت.〈 معمول داشتن: (مصدر متعدی) عمل کردن؛ اجرا کردن.〈 معمول شدن: (مصدر لازم)۱. عمل شدن.۲. متداول شدن.〈 معمول کردن: (مصدر متعدی)۱. عملی کردن؛ اجرا کردن.۲. متداول ساخ...
-
اضاعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اضاعَة] ‹اضاعت› [قدیمی] 'ezā'e ۱. ضایع کردن؛ تلف کردن؛ تباه ساختن.۲. ناچیز کردن.۳. بسیار شدن ضیاع کسی؛ بسیار شدن آب و زمین کسی.
-
دندان کروچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹دندانغرچه› dandānkoruče ۱. فشرده شدن و ساییده شدن دندانها به یکدیگر و صدا کردن آنها از شدت خشم و غضب یا درد و عذاب.۲. (پزشکی) تشنج در عضلات فک بهسبب درد و مرضی در موقع خواب که باعث بههم سوده شدن دندانها و صدا کردن آنها میشود.
-
پاشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پاچیدن› pāšidan ۱. ریختن و پراکنده کردن هر چیز پاشیدنی؛ افشاندن.۲. (مصدر لازم) ریخته شدن و پراکنده شدن.
-
توافق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavāfoq ۱. با هم متفق شدن؛ با یکدیگر موافق و متحد شدن.۲. موافقت و سازگاری کردن.
-
برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹ورآمدن› bar[']āmadan ۱. بالا آمدن.۲. پدید آمدن؛ ظاهر شدن.۳. سپری شدن.۴. روبهراه شدن کار و انجام یافتن آن.۵. برجستگی پیدا کردن.۶. ورم کردن.〈 بههم برآمدن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. تنگدل شدن؛ اندوهگین شدن.۲. خشمگین شدن.
-
ثابت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sābet ۱. تغییرناپذیر.۲. پابرجا.۳. استوار.۴. پایدار؛ همیشگی.۵. آنچه با برهان و دلیل مورد قبول واقع شده؛ مدلّل.۶. (اسم، صفت) (نجوم) = ثابته〈 ثابت شدن: (مصدر لازم) استوار شدن؛ مدلّل شدن؛ محقق شدن.〈 ثابت کردن: (مصدر متعدی) محقق کرد...
-
پامال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹پایمال› pāmāl ۱. چیزی که زیر پا مالیده شده؛ لگدکوبشده.۲. [مجاز] پست و زبونشده.〈 پامال شدن: (مصدر لازم) لگدکوب شدن؛ زیر پا له شدن؛ پیسپر شدن.〈 پامال کردن: (مصدر متعدی) لگدکوب کردن؛ زیر پا له کردن.
-
پنهان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ آشکار] penhān ناپیدا؛ پوشیده؛ نهفته؛ مخفی: ◻︎ گناه کردن پنهان بِه از عبادت فاش / اگر خدایپرستی هواپرست مباش (سعدی۲: ۴۶۳).〈 پنهان داشتن: (مصدر متعدی) = 〈 پنهان کردن〈 پنهان ساختن: (مصدر متعدی) = 〈 پنهان کردن〈 پنه...
-
خروج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] xoruj ۱. خارج شدن؛ بیرون آمدن؛ بیرون رفتن.۲. (اسم) (ادبی) از حروف قافیه که پس از حرف وصل قرار دارد، چنانکه در «کشتیم» و «رشتیم»، «ی» حرف وصل و «م» خروج است.۳. [قدیمی] بیرون شدن از اطاعت؛ طغیان؛ عصیان.〈 خروج کردن: (مصدر لازم) ...