کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حکاکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قلمکاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [معرب. فارسی] qalamkāri ۱. نقاشی.۲. حکاکی بر روی فلز، چوب، یا سنگ.
-
هاشور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: hachure] hāšur خطوط موازی و نزدیک به هم که در طراحی، نقشهکشی یا حکاکی برای سایهروشن زدن یا مشخص کردن بخشهای مورد نظر به کار میرود.
-
قلم زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [معرب. فارسی] qalamzani ۱. [مجاز] نویسندگی.۲. [مجاز] نقاشی.۳. حک کردن تصویر جانوران یا انواع گلوگیاه و طرحهای دیگر بر روی فلز با قلمهای مخصوص؛ حکاکی.
-
کندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: kandan] kandan ۱. بیرون آوردن خاک و ایجاد گودال؛ حفر کردن: زمین را کند.۲. جدا کردن چیزی از چیز دیگر: چسب را از روی شیشه کند.۳. درآوردن لباس: جورابش را کند.۴. ایجاد کردن نقش و نگار یا نوشته بر سنگ، چوب، یا فلز؛ حکاکی کردن: نام او ...
-
کف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کفج› kaf ۱. مادۀ سفیدرنگی که از حل شدن مواد شوینده در آب پدید میآید.۲. مادۀ سفیدرنگی که هنگام عصبانیت، غش، صحبت کردن، و مانند آن از دهان خارج میشود.= کفِ دریا:۱. (زیستشناسی) صدف نسبتاً پَهن، ضخیم، سفیدرنگ، و سبُک ماهی مرکب.۲. (زمینشناسی) ...
-
قلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: اقلام] qalam ۱. هر وسیلهای که با آن بنویسند؛ خامه؛ کِلک.۲. (اسم مصدر، اسم) [مجاز] نویسندگی.۳. [مجاز] شیوۀ نوشتن؛ سبک.۴. (زیستشناسی) [مجاز] هریک از استخوانهای دستوپای انسان و سایر جانداران.۵. [مجاز] نوع؛ گونه.۶. ...