کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حسرت خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حسرت الملوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [منسوخ] hasratolmoluk = جغوربغور
-
جستوجو در متن
-
تحسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahassor حسرت داشتن؛ افسوس خوردن؛ دریغ خوردن.
-
آرمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ارمان› 'ārmān ۱. آرزو.۲. امید.۳. آرزوی بزرگ.۴. حسرت.〈 آرمان خوردن: (مصدر لازم) حسرت خوردن؛ حسرت بردن.
-
افسوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: apasōs, afsōs] ‹فسوس› 'afsus ۱. احساس دریغ، حسرت، و اندوه.۲. [قدیمی] ریشخند؛ استهزا؛ سخریه.۳. [قدیمی] ظلم؛ ستم: ◻︎ ای صدر نائبی به ولایت فرست زود / معزول کن معینک منحوس دزد را ـ زرهای بیشمار به افسوس میبرد / آخر شمار او بکن از بهر...
-
دریغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) da(e)riq ۱. افسوس؛ حسرت.۲. (شبه جمله) کلمهای که برای ابراز حسرت، پشیمانی، اندوه، و غم بر زبان آورده میشود: دریغ که او زد و رفت.۳. (اسم مصدر) مضایقه؛ امتناع.〈 دریغ آمدن: = 〈 دریغ داشتن〈 دریغ خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] افسوس خورد...
-
باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vāt] bād ۱. (هواشناسی) هوای متحرک؛ حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود میآید.۲. ‹واد› ورم، آماس، و برآمدگی در بدن یا چیز دیگر.۳. [مجاز] غرور؛ نخوت؛ خودبینی.&la...