کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حسب
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] hasb فقط.
-
حسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حسَب] [قدیمی] has[a]b ۱. حسب حال.۲. با «ال» (حرف تعریف عربی) بهصورت ترکیب با بعضی کلمات عربی به کار میرود: حسبالاجازه، حسبالاستحقاق، حسبالاشاره، حسبالامر، حسبالحکم، حسبالعاده، حسبالمعمول، حسبالوظیفه، حسبالوعده.۳. بهصورت پیشون...
-
حسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مقابلِ نسب] [قدیمی] hasab شرف، بزرگی، و مفاخر اجدادی.〈حسبونسب: آباواجداد.
-
واژههای مشابه
-
حسب الحال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹حسبحال› [قدیمی] hasbolhāl ۱. مطابق حال و وقایع روز.۲. (ادبی) شعری که شاعر در بیان اوضاع و احوال بگوید؛ حَسْبِ حالت.
-
جستوجو در متن
-
احساب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حَسَب] [قدیمی] 'ahsāb = حَسَب
-
علی القاعده
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: علیالقاعدَة] 'alalqā'ede قاعدتاً؛ بنابرقاعده؛ به حسب قاعده.
-
قیاسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به قیاس) [عربی. فارسی] qiyāsi آنچه به حسب قیاس باشد؛ امری یا مطلبی که از روی قیاس استنباط شود.
-
ذوحسب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zuhasab صاحب حسب؛ دارای گوهر و شرف و بزرگواری.
-
نجار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نِجار] [قدیمی] ne(o)jār ۱. اصلوتبار؛ حسب.۲. لون؛ رنگ.
-
افضال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'efzāl ۱. برتر بودن و برتری داشتن در حسب.۲. نیکویی و احسان کردن؛ بخشش کردن.
-
افضل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اَفاضِل] 'afzal ۱. فاضلتر.۲. برتر.۳. بالاتر در علم یا حسب.
-
سینماتیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cinématique] (مکانیک) sina(e)mātik قسمتی از مکانیک که از تغییر مکان اجسام بر حسب زمان بحث میکند.
-
حسیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] hasib ۱. محاسب؛ حسابکننده.۲. (صفت) دارای حَسَب و کَرَم؛ بزرگوار.