کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حدس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حدس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hads ۱. قضاوت یا اندیشهای که بر پایۀ ظنّ و گمان باشد نه مدرک و استدلال.۲. (اسم مصدر) (فلسفه) [قدیمی] سرعت انتقال در فهم و استنتاج؛ زود دریافتن.= حدس زدن: (مصدر متعدی) گمان بردن و دریافتن امری به گمان و تخمین.
-
واژههای همآوا
-
حدث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَحداث] [قدیمی] hadas ۱. (فلسفه) = حادث۲. (صفت) ویژگی امری که تازه واقع شده.۳. امری که معروف در سنت وشریعت نباشد؛ بدعت.۴. (اسم، صفت) جوان؛ نوجوان.۵. ادرار، مدفوع، و آنچه وضو را باطل میکند.
-
جستوجو در متن
-
حدسیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حدسیّات، جمعِ حدسیَّة] hadsiy[y]āt قضایایی که به طریق حدس و گمان درک و استنباط میشود.
-
محتمل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mohtamal امری که وقوع آن حدس زده شده باشد؛ دارای احتمال.
-
فرضیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فرضیَّة] farziy[y]e ۱. حدس و گمان.۲. نظریهای دربارۀ یک موضوع علمی متکی بر شواهد و استدلال.
-
پیش بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پیشبیننده› pišbin ۱. کسی که به آینده فکر کند؛ عاقبتاندیش.۲. کسی که پیشامدها و حوادث را پیش از وقوع حدس بزند.
-
احتمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ehtemāl ۱. گمان؛ حدس.۲. (اسم مصدر) حمل کردن؛ بار برداشتن.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] بردباری کردن.
-
حزر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] hazr ۱. اندازه گرفتن به حدس و تخمین؛ دید زدن.۲. برآورد کردن حاصل مزرعه یا میوۀ درخت.
-
نظریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نَظَریَّة، جمع: نَظَریّات] nazariy[y]e ۱. قضیهای که برای اثبات صحت آن محتاج به برهان و دلیل باشد.۲. رٲی؛ اندیشه؛ عقیده.۳. تئوری.۴. حدس؛ گمان.
-
تخمین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxmin ۱. برآورد کردن.۲. وزن یا اندازه یا بهای چیزی را از روی حدس و گمان معیّن کردن.۳. بهگمان سخن گفتن.
-
ظن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ظنّ] zan[n] گمان؛ حدس.〈 ظن بردن: (مصدر لازم) گمان بردن؛ گمان کردن؛ پنداشتن.〈 ظنِ غالب: گمان قریببهیقین.
-
گمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gumān] ‹گمانه› go(a)mān ۱. ظن.۲. حدس.۳. خیال؛ وهم.۴. رٲی؛ اندیشه.۵. فرض.〈 گمان بردن: (مصدر لازم)۱. ظن بردن.۲. تصور کردن؛ انگاشتن.〈 گمان داشتن: (مصدر لازم)۱. ظن داشتن؛ شک داشتن.۲. نگران بودن.۳. انتظار داشتن.〈 گمان کردن: (م...
-
گمانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) go(a)māne ۱. چاه یا نقبی که مقنی پیش از کندن قنات در محلی که گمان آب میبرد حفر میکند.۲. [قدیمی، مجاز] گمان؛ حدس.〈 گمانه بردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]۱. گمان بردن؛ ظن بردن.۲. تصور کردن.〈 گمانه زدن: (مصدر لازم) کندن نقب یا چاه برای پی...