کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] habl آنچه با آن چیزی را میبندند؛ بند؛ ریسمان؛ رشته؛ رسن.
-
حبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] habal آبستنی.〈حبل متین: = حبلالمتین: ◻︎ برترین جای مرا پایگه خدمت اوست / پایهٴ خدمت او نیست مگر حبل متین (فرخی: ۲۸۷)
-
واژههای مشابه
-
حبل اللـه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی، مجاز] hablollāh ۱. کتاب خدا.۲. ایمان به خدا.
-
حبل المتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hablolmatin ۱. رسن محکم؛ رشتۀ محکم.۲. شریعت اسلام.۳. قرآن.
-
حبل الورید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] hablolvarid رگ گردن؛ شاهرگ؛ رگ گلو.
-
جستوجو در متن
-
حبال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حَبل] [قدیمی] hebāl = حَبْل
-
شاهرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāhrag ورید؛ رگ گردن؛ رگ جان؛ حبلالورید.
-
اچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] 'ači برادر بزرگ: ◻︎ دلو چه یا حبل چه یا چرخ چی / این مثال بس رکیک است ای اچی (مولوی: ۱۱۰۶).
-
رگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rag ۱. (زیستشناسی) مجرای خون در بدن؛ لولۀ باریک غشایی در بدن انسان و سایر جانداران که خون در آن جریان دارد.۲. [مجاز] نسب؛ اصل؛ نژاد.〈 رگبهرگ شدن: (زیستشناسی) دردناک شدن عضوی از بدن بهواسطۀ حرکت شدید و ناگهانی و پیچیده شدن یا از جا درر...