(اسم) ۱. (زیستشناسی) مجرای خون در بدن؛ لولۀ باریک غشایی در بدن انسان و سایر جانداران که خون در آن جریان دارد.
۲. [مجاز] نسب؛ اصل؛ نژاد.
〈 رگبهرگ شدن: (زیستشناسی) دردناک شدن عضوی از بدن بهواسطۀ حرکت شدید و ناگهانی و پیچیده شدن یا از جا دررفتن رگ و پی در مفصل.
〈 رگ جان: (زیستشناسی) [قدیمی] شاهرگ؛ ورید؛ حبلالورید.
〈 رگ زدن: (مصدر لازم) سوراخ کردن ورید با نشتر برای کم کردن مقداری از خون بدن؛ رگ گشادن؛ فصد؛ فصد کردن؛ خون گرفتن از رگ.
〈 رگ نهادن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]
۱. تسلیم شدن؛ گردن نهادن.
۲. فروتنی کردن.
۳. فرمان بردن.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.