کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاصل کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حاصل الکلام
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] hāselolkalām خلاصۀ کلام.
-
جستوجو در متن
-
اکتساب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ektesāb کسب کردن؛ حاصل کردن؛ فراهم آوردن.
-
یافتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹یابیدن› yāftan ۱. پیدا کردن.۲. بهدست آوردن؛ حاصل کردن.
-
فراآوردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] farā'āvardan حاصل کردن؛ ساختن.
-
خاک اره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xāk[']arre ریزههای چوب حاصل از اره کردن چوب.
-
تحبیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (فقه) tahbis درآمد حاصل از مال یا ملکی را وقف کارهای خیر کردن.
-
مساقات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مساقاة] mosāqāt ۱. (فقه) در کار زراعت یا پرورش درخت طبق قراردادی باهم شرکت کردن و حاصل آن را بین خود قسمت کردن.۲. [قدیمی] به یکدیگر آب دادن.
-
اندیشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) 'andiše ۱. آنچه از عمل آگاهانۀ ذهن حاصل میشود؛ فکر.۲. گمان.۳. [قدیمی] ترس؛ بیم.۴. [قدیمی] توجه؛ ملاحظه.〈 اندیشه کردن: (مصدر لازم)۱. فکر کردن.۲. خیال کردن.۳. احساس ترس و بیم کردن.
-
مجذور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] (ریاضی) majzur حاصل یک بار ضرب کردن یک عدد در خودش: ۲۲ یا مجذور ۲ برابر است با ۴=۲*۲.
-
معدل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: معدَّل] (ریاضی) mo'addel عددی که از جمع کردن چند عدد و تقسیم آن بر تعداد آن اعداد حاصل میشود؛ میانگین.
-
فراهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) farāham ۱. آماده؛ مهیا.۲. (قید) [قدیمی] در کنار هم.۳. [قدیمی] گردآمده در یک محل.〈 فراهم آمدن: (مصدر لازم)۱. حاصل شدن؛ بهدست آمدن.۲. تٲلیف شدن.۳. [قدیمی] گرد آمدن؛ جمع شدن.〈 فراهم آوردن: (مصدر متعدی)۱. گرد آوردن؛ جمع کردن.۲. آماده کرد...
-
استحصال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estehsāl ۱. بهرهبرداری از محصولی که دارای قابلیت تجاری و اقتصادی است.۲. [قدیمی] حاصل کردن؛ بهدست آوردن.
-
حزر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] hazr ۱. اندازه گرفتن به حدس و تخمین؛ دید زدن.۲. برآورد کردن حاصل مزرعه یا میوۀ درخت.
-
تحصیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahsil ۱. حاصل کردن؛ فراهم آوردن؛ بهدست آوردن.۲. درس خواندن؛ دانش آموختن.