کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جگر،جگرجون،جگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جگری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جگر) jegari بهرنگ سرخ تیرۀ مایل به سیاه.
-
جگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ĵikar] jegar ۱. (زیستشناسی) یکی از اعضای درون بدن انسان و بعضی حیوانات به رنگ سرخ تیره و در بدن انسان در پهلوی راست زیر حجاب حاجز قرار دارد و صفرا از آن مترشح میشود و نقش مهمی در سوختوساز مواد سفیدهای و چربی دارد. وزنش در حدود یکون...
-
خسته جگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xastejegar ۱. آزردهخاطر.۲. غمگین.
-
ساده جگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sādejegar ۱. بیمکروحیله.۲. بیکینه.
-
تفته جگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] taftejegar ۱. بیمار مبتلا به سل یا تب لازم.۲. عاشق دلسوخته.
-
خونین جگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xuninjegar = خونیندل
-
سگ جگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sagjegar ۱. سختدل؛ بیرحم.۲. موذی.