کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوْر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جَور] jo[w]r ۱. ستم کردن.۲. (اسم) [قدیمی] خط هفتم از هفت خط جام که بر لب پیاله باشد؛ خط لب جام.۳. [مجاز] پیالۀ مالامال و پر از می: پیالهٴ جور.
-
جور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jur ۱. گونه؛ نوع.۲. (صفت) [مقابلِ ناجور] دارای نظموترتیب و بسامان.۳. (صفت) دارای هماهنگی یا سازگاری.〈 جور شدن: (مصدر لازم)۱. فراهم و آماده شدن.۲. مرتب و هماهنگ شدن.〈 جور کردن: (مصدر متعدی)۱. فراهم و آماده کردن.۲. مرتب و هماهنگ کردن.
-
واژههای همآوا
-
جور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جَور] jo[w]r ۱. ستم کردن.۲. (اسم) [قدیمی] خط هفتم از هفت خط جام که بر لب پیاله باشد؛ خط لب جام.۳. [مجاز] پیالۀ مالامال و پر از می: پیالهٴ جور.
-
جور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jur ۱. گونه؛ نوع.۲. (صفت) [مقابلِ ناجور] دارای نظموترتیب و بسامان.۳. (صفت) دارای هماهنگی یا سازگاری.〈 جور شدن: (مصدر لازم)۱. فراهم و آماده شدن.۲. مرتب و هماهنگ شدن.〈 جور کردن: (مصدر متعدی)۱. فراهم و آماده کردن.۲. مرتب و هماهنگ کردن.
-
جستوجو در متن
-
گوناگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گونهگونه، گونهگون› gunāgun رنگارنگ؛ رنگبهرنگ؛ جوربهجور.
-
چسان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مرکب از چه + سان] česān چگونه؛ چهجور؟ چهطور؟.
-
یکسون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹یکسونه› [قدیمی] yeksun برابر؛ یکسان؛ یکجور.
-
جنف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] janaf انحراف از عدل و حق؛ جور؛ ستم.
-
چگونه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [مرکب از چه + گونه (نوع، طرز)] čegune ازچهنوع؟؛ چهطور؟؛ چهطرز؟؛ چهجور؟.
-
یکنواخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) yeknavāxt یکرنگ؛ یکجور؛ همآهنگ.
-
تنوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tanavvo' گونهگونه شدن؛ جوربهجور شدن؛ گوناگون بودن.
-
ظلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zolm ستم کردن؛ جور؛ ستمگری؛ بیداد؛ ستم.
-
دگرگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) degargun ۱. جور دیگر؛ طور دیگر.۲. واژگون و سرنگون.۳. منقلب.۴. رنگ دیگر.