کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوشآبسنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جوش سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) jušsang نوعی سنگ که از به هم پیوستن و جوش خوردن قلوهسنگهای کوچک تشکیل شده باشد.
-
آب سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ābsang = آبزن
-
جوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) juš ۱. (پزشکی) ضایعۀ پوستی به شکل دانههای ریز که از التهاب غدههای چربی پوست ناشی میشود.۲. (اسم مصدر) بههمبرآمدگی؛ اتصال؛ پیوند.۳. (صفت) در حال جوشیدن: آب جوش.۴. (اسم مصدر) [مجاز] هیجان؛ گرمی؛ جوشش.۵. (بن مضارعِ جوشیدن) = جوشیدن۶. جوشنده (د...
-
سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sang] sang ۱. (زمینشناسی) مادۀ سفتوسخت که جزء ساختمان پوستۀ جامد زمین است و اغلب دارای مواد و عناصر معدنی است.۲. قطعۀ سنگ یا فلز به مقدار معین که با آن چیزی را در ترازو وزن کنند؛ سنگ ترازو؛ سنجه.۳. [قدیمی] مقیاسی برای اندازهگیری آب ج...
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āp] ‹آو، او› 'āb ۱. (شیمی) مادهای مایع، بیطعم، بیبو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی H۲O که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته. در صد درجۀ سانتیگراد جوش میآید و در صفر درجۀ سانتیگراد من...
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سریانی] 'āb ۱. ماه یازدهم سال سُریانی یا رومی مطابق مردادماه.۲. ماه یازدهم از سال ملی یهود.۳. ماه هشتم در تقویم شمسی کشورهای عربی که بعد از تموز و پیش از ایلول و مطابق ماه اوت فرنگی است.
-
اب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: آباء] [قدیمی] 'ab پدر.
-
قهوه جوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qahvejuš ظرفی که در آن قهوه میجوشانند.
-
گرم جوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] garmjuš کسی که با دیگران بهگرمی و محبت رفتار کند.
-
خام جوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xāmjuš بیتجربه.
-
جوش پره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جوشبره، جوشانبره› [قدیمی] jušpare نوعی آش که خمیر آرد گندم را به تکههای کوچک سهگوش میبریدند و لای آنها گوشت و لپۀ نخود میگذاشتند و میپختند.
-
دیگ جوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [قدیمی] digjuš ۱. خوراک سادهای که در دیگ جوشانده و بپزند.۲. آشی که در خانه یا خانقاه طبخ کنند و میان همسایگان یا درویشان قسمت کنند؛ دیگپخت.
-
پخته جوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] poxtejuš نوعی شراب که برخی داروها در آن بریزند و بجوشانند تا غلیظ شود؛ شراب جوشاندهشده؛ مِی پخته.
-
هفت جوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) haftjuš ۱. [مجاز] شخص جانسخت و پرطاقت.۲. (اسم) [عامیانه] فلز بسیار سخت و محکم که از ترکیب هفت فلز بهدست میآید؛ طالیقون.
-
ترک جوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی. فارسی] [قدیمی] torkjuš ۱. گوشت نیمپخته.۲. آبگوشت یا خوراک دیگر که گوشت آن نیمپخته باشد.