کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوش،جوش و اعراض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
التحام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eltehām ۱. جوش خوردن و پیوستن دو چیز به هم.۲. جوش خوردن و به هم آمدن زخم.
-
پرجوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porjuš ۱. پر از جوش؛ آنچه بسیار جوش بخورد؛ آنچه در حال جوشیدن است و جوشش بسیار دارد: ◻︎ زمین دید یکسر همه سادهریگ / بروبوم از او همچو پرجوش دیگ (اسدی: ۲۷۵).۲. پرشور؛ پرولوله؛ پرغلغله؛ پرجوشوخروش: ◻︎ امروز که بازارت پرجوش خریدار است / دریاب و...
-
سلعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سِلعَة و سَلْعَة، جمع: سَلَعات و سِلاع] (پزشکی) [قدیمی] sa(e)l'e جوش؛ دمل؛ تودهای که در زیر پوست بدن پیدا شود.
-
قیصران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] (موسیقی) [قدیمی] qeysarān از الحان قدیم ایرانی: ◻︎ به جوش اندرون دیگ بهمنجنه / به گوش اندرون بهمن و قیصران (منوچهری: ۷۵).
-
پرخروش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] porxoruš پرغوغا؛ پرجنجال: ◻︎ همی کوه پرناله و پرخروش / همی سنگ خارا برآمد به جوش (فردوسی۴: ۱۳۹۱).
-
بهدانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) behdāne تخم به که دارای مادۀ لعابی است و در امراض حلق و سینه و برای لینت مزاج در آب جوش میریزند و میخورند.
-
جوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) jušidan ۱. به جوش آمدن آب و هر مایع دیگر بر اثر حرارت؛ غلیان.۲. بیرون آمدن آب از زمین و چشمه با حالتی که انگار در حال جوشیدن است.۳. [مجاز] خشمگین شدن.۴. [قدیمی، مجاز] شورش و هنگامه برپا کردن؛ سروصدا کردن.۵. [قدیمی، مجاز] مضطرب شدن؛ به جو...
-
فارنهایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: fahrenheit] (فیزیک) fārenhāyt واحد درجۀ حرارت که در آن نقطۀ انجماد آب ۳۲ و نقطۀ جوش آب ۲۱۲ درجه است. Δ برگرفته از نام دانیل گابریل فارنهایت، (۱۶۸۶ـ۱۷۳۶ میلادی) فیزیکدان آلمانی.
-
کبد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کبید› [قدیمی] kabad ۱. سریشُم.۲. هرچیزی که با آن دو فلز را به هم جوش میدهند؛ لحیم: ◻︎ از آن که مدح تو گویم درست گویم و راست / مرا به کار نیاید سریشُم و کبَدا (دقیقی: ۹۵).
-
غرور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qorur ۱. احساس سربلندی و شادمانی به علت کسب موفقیت، احترام و غیره.۲. (اسم مصدر) کبر و نخوت؛ خودبینی.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] فریفتن؛ فریب دادن؛ بیهوده امیدوار کردن کسی.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] فریب خوردن؛ به چیزی بیهوده طمع بستن.〈 غرور جو...
-
الهامیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: الهامیَّة] 'elhāmiy[y]e فرقهای از متصوفه که در پارهای عقاید با قرامطه توافق دارند و از قرائت قرآن و آموختن آن اعراض کنند.
-
زهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zohd ۱. نخواستن چیزی و ترک کردن آن.۲. اعراض کردن از دنیا و به عبادت پرداختن؛ بیاعتنایی به دنیا؛ پرهیزکاری؛ پارسایی.
-
آب بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ābbandi ۱. (مکانیک) روان شدن قطعات تحت سایش در خودروها یا موتورسیکلتهای نو.۲. محل تهیۀ بستنی، ماست، پنیر، خامه، و مانندِ آن؛ لبنیاتی.۳. گرفتن یا جوش دادن درزهای وسایل یا ظروف فلزی.
-
زهادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) (مصدر) [عربی: زهادة] [قدیمی] zahādat ۱. زاهد شدن؛ پارسایی کردن؛ زهد ورزیدن؛ بیاعتنایی به دنیا؛ پرهیزکاری؛ پارسایی.۲. اعراض از چیزی و بیاعتنایی به آن.
-
پیل گوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیلغوش، فیلگوش› [قدیمی] pilguš ۱. (زیستشناسی) گل زنبق؛ سوسن: ◻︎ بر پیلگوش قطرۀ باران نگاه کن / چون اشک چشم عاشق گریان همیشده (کسائی: ۳۳).۲. (صفت) آنکه گوشهای پهن مانند گوش فیل دارد: ◻︎ از آن پیلگوشان برآورد جوش / به هر گوشه زایشان سرافک...