کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنگ بر پا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جنگ آزما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹جنگآزمای› [قدیمی] jang[']āz[e]mā =جنگجو
-
جنگ آزموده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] jamg[']āz[e]mude کسی که جنگ کرده و تجربه و مهارت در جنگ پیدا کرده است؛ رزمآزموده؛ دلیر؛ جنگجو؛ جنگدیده.
-
پیش جنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pišjang ۱. آنکه پیش از دیگران به دشمن حمله کند؛ کسی که در نبرد پیشی کند.۲. سپاهیانی که در صف جلو به سوی مواضع دشمن بروند.
-
جستوجو در متن
-
پشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pošt ۱. بیرون چیزی و بالای چیزی.۲. عقب؛ دنبال.۳. یک روی کاغذ یا سند که نوشته نشده باشد.۴. قسمت عقب تن انسان از شانه تا کمر.۵. بالای دوش حیوان از نزدیکی گردن تا دُم.۶. یار؛ یاور؛ پناه.〈 پشت پا: [مقابلِ کف پا]۱. عقب پا؛ پس پا.۲. روی پا.۳. (...
-
پابه پا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) pābepā ۱. قدمبهقدم.۲. [مجاز] برابر.۳. [مجاز] همراه.〈 پابهپا بردن: (مصدر متعدی) دست کسی را گرفتن و او را با خود راه بردن.〈 پابهپا کردن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. اینپا و آنپا کردن.۲. [مجاز] مسامحه کردن.۳. [مجاز] مردد بودن؛ درنگ کرد...
-
ختنه سوران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی. فارسی] xatnesurān رسم ختنه کردن پسران و جشنی که به آن مناسبت بر پا میکنند.
-
پا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pād] ‹پای› pā ۱. عضوی از بدن انسان و حیوان که با آن راه میرود.۲. قسمت زیرین این عضو در انسان، از مچ تا سرانگشتان: ◻︎ ای تو را خاری به پا نشکسته کی دانی که چیست؟ / جان شیرانی که شمشیر بلا بر سر خورند (امیرخسرو: ۳۱۹).۳. [مجاز] قسمت زیرین...
-
پاکوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹پایکوب› pākub ۱. کوبیدهشده در زیر پا؛ پامال.۲. (صفت فاعلی) پاکوبنده؛ رقاص.〈 پاکوب کردن: (مصدر متعدی) چیزی را در زیر پا له کردن؛ لگد کردن؛ پامال کردن.
-
لگد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lagad لت یا ضربهای که با پا به کسی یا چیزی زده شود.〈 لگد انداختن: (مصدر لازم) لگد پراندن ستور.〈 لگد افکندن: (مصدر لازم) = 〈 لگد انداختن〈 لگد پراندن(پرانیدن): (مصدر لازم) لگد انداختن؛ لگد زدن.〈 لگد زدن: (مصدر لازم)۱. ب...
-
پامال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹پایمال› pāmāl ۱. چیزی که زیر پا مالیده شده؛ لگدکوبشده.۲. [مجاز] پست و زبونشده.〈 پامال شدن: (مصدر لازم) لگدکوب شدن؛ زیر پا له شدن؛ پیسپر شدن.〈 پامال کردن: (مصدر متعدی) لگدکوب کردن؛ زیر پا له کردن.
-
پاکوبنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pākubande کسی که پا بر زمین میکوبد.
-
آغالیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹برآغالیدن، برغلانیدن› [قدیمی] 'āqālidan به جنگ و ستیز وادار کردن؛ تندوتیز کردن بر جنگ و ستیز؛ برانگیختن؛ برشورانیدن: ◻︎ بر آغالیدنش استیز کردند / به کینه چون پلنگش تیز کردند (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۵).
-
قدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَقدام] qadam ۱. اندازۀ پا از سر انگشت تا پاشنه.۲. گام.۳. کار؛ عمل.〈 قدم افشردن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. پا فشردن.۲. پافشاری کردن.〈 قدم برداشتن: = 〈 قدم برگرفتن〈 قدم برگرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] حرکت کردن؛ راه افتا...
-
پاشنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pāšnak] ‹پاشنا، پایشنه› pāšne ۱. (زیستشناسی) قسمت عقب کف پا: پاشنهٴ پا.۲. آن قسمت از ته کفش که زیر پاشنۀ پا واقع میشود: پاشنهٴ کفش.۳. لبۀ عقب کفش که پشت پاشنۀ پا را میگیرد و اگر آن را بخوابانند زیر پاشنۀ پا میرود.۴. پایۀ در که در بر...