کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنس شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هم جنس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] hamjens آنکه یا آنچه با دیگری از یک جنس باشد؛ یکجنس.
-
هم جنس باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی. فارسی] hamjensbāz شخص علاقهمند به برقراری رابطۀ جنسی با همجنس خود.
-
جستوجو در متن
-
مجانست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مجانَسة] [قدیمی] mojānesat ۱. همجنس شدن؛ همجنس بودن.۲. مانند هم شدن.
-
پاتیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاتیله، پاتله، تیان، لوید› pātil دیگ دهانفراخ معمولاً از جنس مس.〈 پاتیل شدن: (مصدر لازم) ‹پاتیلی شدن› [عامیانه، مجاز] مستِ مست شدن و از پا درآمدن.
-
شکم بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šekamband کمربند پهنی از جنس پارچۀ ضخیم که برای جلوگیری از بزرگ شدن شکم میبندند.
-
کلسترول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cholesterol] (زیستشناسی) kole(o)st[e,o]rol مادهای از جنس چربی که بیشتر در بافتهای عصبی وجود دارد و افزایش آن در خون باعث سخت شدن جدار شریانها و ناراحتیهای قلبی میشود.
-
سپر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: spar] ‹اسپر› separ ۱. آنچه از فلز به شکل میله، نوار یا تخته درست میکنند و برای مقاومت یا محافظت در جلو چیز دیگر قرار میدهند: سپر ماشین.۲. آلتی صفحهای از جنس چرم یا فلز که در جنگها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سروسینه استفاده میشود...
-
چوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čōp] (زیستشناسی) čub قسمت سفت و سخت زیر پوست درخت که در صنعت و ساختن اشیای چوبی به کار میرود.〈 چوب خوردن: (مصدر لازم) [مجاز] کتک خوردن.〈 چوب زدن: (مصدر متعدی)۱. کسی را با چوب کتک زدن.۲. [عامیانه، مجاز] قیمت گذاشتن و به فروش ...
-
کادر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cadre] kādr ۱. خط یا خطوطی که نوشته یا تصویر را برای مشخص و متمایز شدن در درون آن قرار میدهند.۲. چهارچوبی از جنس چوب، فلز، یا پلاستیک که عکس، تابلو، یا آینه را در آن قرار میدهند؛ قاب.۳. گروهی از افراد که با تخصصها و وظایف یکسان در ...
-
جا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: giyāk] ‹جای› jā ۱. محل.۲. هر قسمتی از فضا یا سطح که کسی یا چیزی در آن قرار بگیرد.۳. منزل.۴. اثر باقیمانده از چیزی بر روی یک سطح: جای مُشت.۵. بستر: جا تَر است و بچه نیست.۶. جانشین؛ عوض؛ ازا: ◻︎ اگر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست / حرا...
-
گل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gul] gol ۱. (زیستشناسی) اندام تولیدمثل گیاهان نهاندانه که پس از مدتی بهجای آن میوه بهوجود میآید و شامل کاسبرگ، گلبرگ، پرچم، و مادگی است: گل سیب، گل بادام.۲. (زیستشناسی) هریک از گیاهان بوتهای یا درختچهای کوچک با قسمتی شبیه اندام ...