کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدا کننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سترنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] sotorande ۱. تراشنده.۲. زداینده؛ پاک کننده.۳. محو کننده.
-
کنندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) konandegi کننده بودن.
-
برگردنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) bargardānde بازپسآینده؛ مراجعت کننده.
-
کنا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] konā کننده؛ عامل؛ فاعل.
-
کننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] konande کسی که کاری را انجام میدهد.
-
پاک کننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pākkonande آنکه چیزی را پاک و تمیز کند.
-
کننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kanande کسی که چیزی را از جایی یا از چیزی بکند.
-
عطرسا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹عطرسای› [قدیمی] 'a(e)trsā پراکندهکنندۀ بوی خوش؛ خوشبو کننده.
-
چی
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) [ترکی] či دارنده؛ کننده؛ سازنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تماشاچی، چاپچی، چراغچی، درشکهچی، سورچی، قاپوچی، باشماقچی.
-
سگ دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sagdel ۱. سنگدل؛ سختدل؛ بددل؛ آزار کننده: ◻︎ فرمود به سگدلان درگاه / تا پیش سگان برندش از راه (نظامی۳: ۴۵۸).۲. درنده
-
سکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سکَّة، جمع: سِکَک] sekke ۱. قطعهای فلزی و بهادار که بر روی آن نام کشور یا پادشاه ضرب کننده نوشته شده است.۲. [قدیمی] راه راست و هموار.۳. [قدیمی] کوچۀ راست.۴. [قدیمی] راستۀ درختان.۵. [قدیمی] آهنی که با آن زمین را شیار میکنند؛ گاوآهن.
-
جنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) jang ۱. زدوخورد و کشتار میان چند تن یا میان سپاهیان دو کشور؛ نبرد؛ پیکار؛ رزم؛ کارزار؛ آورد.۲. [مجاز] کشمکش میان رقیبان برای دستیابی به اهداف مورد نظر خود.۳. (بن مضارعِ جنگیدن) =جنگیدن〈 جنگ چته: جنگ پارتیزانی.〈 جنگ زرگری: [...
-
کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [پهلوی: kar] kār ۱. آنچه کسی انجام میدهد؛ عمل.۲. فعالیتی که فرد در ازای آن پول دریافت میکند؛ پیشه؛ شغل.۳. آنچه فرد را به خود مشغول میکند؛ سرگرمی.۴. وظیفه.۵. گرفتاری؛ مشغولیت.۶. کار گرهخورده؛ مشکل.۷. [مجاز] محصول؛ تولیدشده؛ اثر: ای...