کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکه تکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
لخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] laxt ۱. جزء؛ حصه؛ تکه و پارهای از چیزی.۲. گرز.〈 لختلخت: [قدیمی]۱. پارهپاره؛ تکهتکه: ◻︎ تا برآید لختلخت از کوه میغ ماغگون / آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ (منوچهری: ۶۳).۲. کمکم.
-
قاچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹قاچ، کرچ› [عامیانه] qāč ۱. یک قسمت بریدهشده از خربزه، هندوانه، یا میوۀ دیگر.۲. برآمدگی جلوی زین اسب؛ کوهۀ زین.۳. شکاف؛ ترک؛ تراک؛ قاش.۳. تکه؛ پاره.۴. چند عدد از چیزی.〈 قاچقاچ: [عامیانه] پارهپاره؛ چاکچاک؛ تکهتکه.
-
پاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pārak] pare ۱. جزء و قسمتی از چیزی؛ قطعه؛ تکه.۲. (صفت) دریده؛ شکافته.۳. (صفت) بریده یا گسیخته.۴. [قدیمی] پینه که بر جامه بدوزند.۵. [قدیمی] رشوه؛ رشوت: ◻︎ هرآنجا که پاره شد از در درون / شود استواری ز روزن برون (عنصری: ۳۶۰).〈 پارهپا...
-
کسره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کسرَة، جمع: کسرات] [قدیمی] kesre تکهای از یک چیز شکسته و خردشده؛ تکه.
-
تک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tek تکه؛ لقمۀ طعام.
-
غوک چوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qukčub دو تکه چوب که کودکان با آن الکدولک بازی کنند.
-
جاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ژاله› jāle خیکهای بادکردهای که چند تکه چوب و تخته به آن ببندند و برای عبور از آب بر آن بنشینند.
-
قطعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قِطعَة، جمع: قِطَع] qe(a)t'e ۱. پارۀ چیزی؛ حصه؛ تکه.۲. (ادبی) شعری که فقط مصراعهای زوج آن همقافیه باشد.
-
آتش گردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ātašgardān ظرف کوچک سیمی که در آن چند تکه زغال داغ شده میریزند و در هوا میچرخانند تا مشتعل شود؛ آتشچرخان؛ آتشسرخکن.
-
قلیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قلیَّة، جمع: قلایا] qal[i]y[y]e ۱. غذایی که از گوشت، میگو، و ماهی یا چیزهای دیگر تهیه میشود.۲. [قدیمی] پاره و تکه گوشت.
-
دستگیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dastgire ۱. آلتی که در پشت در میکوبند که هنگام بستن یا باز کردن در آن را به دست گیرند.۲. تکه پارچهای با آن ظرف غذا یا هر چیز دیگر را میگیرند.
-
دوختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: duxtan] ‹دوزیدن› duxtan ۱. دو تکه پارچه را با نخ و سوزن بههم وصل کردن.۲. بخیه زدن.۳. با تیر یا نیزه دو چیز را بههم چسباندن.
-
پاافشار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pā'afšār دو تکه تخته به اندازۀ کف پا که در دستگاه بافندگیِ دستی در زیر پای بافنده قرار دارد و با فشار دادن آن تارها بالا و پایین میرود.
-
زند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zand دو تکه چوب که آنها را به هم میساییدند تا آتش تولید شود؛ چوب آتشزنه. Δ چوب بالایی را زند و چوب زیری را پازند میگفتند.
-
گراس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گراسه› [قدیمی] go(a)rās ۱. تکه؛ نواله؛ لقمه: ◻︎ جمله نعمتهای الوان بهشت / یک گراس از خوان احسان تو نیست (غضایری: لغتنامه: گراس).۲. باقیماندۀ طعام