کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توخالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bouche] [قدیمی] buš قطعۀ متحرک یا ثابت توخالی که میله یا محور در آن میچرخد.
-
دم اسبیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) dom[']asbiyān تیرهای از رستنیهای بیگل که دارای ساقههای بندبند و توخالی هستند.
-
وافور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: vapeur، مٲخوذ از لاتینی] ‹واپور› vāfur وسیلهای متشکل از یک لولۀ توخالی و حقهای در انتهای آن که برای کشیدن تریاک به کار میرود.
-
تزریق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (پزشکی) tazriq داخل کردن داروی محلول در زیر پوست بدن یا درون رگ بهوسیلۀ سوزن توخالی؛ آمپول زدن.
-
توپر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tupor ۱. [مقابلِ توخالی] آنچه میانتهی نباشد: لاستیک توپر.۲. [مجاز] شخص پخته و کارآزموده.۳. [مجاز] تودار.
-
سرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: seringue] (پزشکی) sorang تلمبۀ کوچک شیشهای یا فلزی یا پلاستیکی با سوزن توخالی که بهوسیلۀ آن داروی مایع را در زیر پوست یا میان رگ داخل میکنند.
-
بگونیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bégonia] (زیستشناسی) be(a)guniyā گلی به رنگهای سرخ، قهوهای، سفید، و ارغوانی با بوتۀ کوتاه و ساقههای باریک توخالی که بومی مناطق گرمسیر است.〈 بگونیای برگی: (زیستشناسی) نوعی بگونیای زینتی بدون گل.
-
اجوف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ajvaf ۱. میانتهی؛ توخالی.۲. (ادبی) در دستور زبان عربی، کلمهای سهحرفی که حرف میانی آن از حروف عله (واو، الف، یا) باشد، مانندِ قول، بیع، و قال.
-
لوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lule ۱. استوانۀ دراز فلزیِ توخالی که از فلز، پلاستیک یا مواد دیگر تهیه میشود و برای عبور گاز، آب و امثال آن به کار میرود.۲. هرچیز دراز و استوانهشکل که میان آن خالی باشد: لولهٴ قلیان.
-
سوند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sonde] (پزشکی) sond ۱. میلۀ توخالی که در زخم فروبرند تا مقداری از آن را بیرون بیاورند و ببینند از چه نوع است.۲. لولهای باریک که برای داخل کردن مایعی به بدن یا خارج ساختن مایعی از بدن، مانند بیرون کشیدن ادرار از مثانه به کار میرود.
-
نی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nai] ney ۱. (زیستشناسی) گیاهی با شاخههای راست، بلند، توخالی، و بندبند که در زمینهای مرطوب و باتلاقی میروید و برای پوشاندن سقف خانه و بافتن بوریا به کار میرود؛ نای؛ نال؛ نا.۲. (موسیقی) ساز بادی از ساقۀ گیاه نی یا چوب باریک و توخالی...
-
آیینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āyēnak] ‹آینه› 'āy(')ine ۱. (فیزیک) قطعۀ شیشه که در پشت آن قلع و جیوه مالیده باشند، نور را منعکس میکند و انسان چهرۀ خود را در آن میبیند. به اندازهها و شکلهای مختلف ساخته میشود.۲. [عامیانه، مجاز] هرچیز روشن و پاک.〈 آیین...
-
پر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: par] par ۱. (زیستشناسی) هریک از ساقههای توخالی با کرکهای نازکی روی آن که پوشش تن پرندگان و وسیلۀ پرواز آنها میباشد.۲. (زیستشناسی) [مجاز] بال جانوران پرنده.٣. [عامیانه، مجاز] واحد اندازهگیری هر چیز کم: دو پر چای، یک پر کاه.٤. [قدی...