کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعریف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعریف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'rif ۱. معرفی کردن؛ شناساندن.۲. حقیقت امری یا مطلبی را برای کسی بیان کردن؛ آگاهانیدن؛ فهماندن.
-
جستوجو در متن
-
واصف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] vāsef ۱. وصفکننده؛ تعریفکننده.۲. ستاینده.
-
بازارتیزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] bāzārtizi بازارگرمی؛ عمل تیز کردن یا گرم کردن بازار؛ تعریف بیشازحد از کالا برای جلب کردن مشتری.
-
معرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'arref ۱. شناساننده؛ آشناکننده.۲. تعریفکننده.۳. (منطق) قضیۀ معلومی که موجب کشف مجهولی شود.
-
انشاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enšād ۱. خواندن شعر کسی برای دیگری.۲. شعر خواندن.۳. هجو کردن.۴. [قدیمی] راهنمایی کردن.۵. [قدیمی] تعریف گمشدهای را کردن و در طلب آن رفتن.
-
قاموس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: قوامیس] [مجاز] qāmus ۱. کتاب لغت؛ فرهنگ. Δ در اصل نام کتاب «قاموسالمحیط» در لغت عربی تٲلیف فیروزآبادی است.۲. مجموعۀ واژگان تعریف شده در ذهن؛ ذهنیت.
-
کلیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کلیّات، جمعِ کلیة] kolliy[y]āt ۱. امور کلی؛ چیزهای کلی.۲. مجموعۀ آثار نظم و گاه نثر یک شاعر یا نویسنده: کلیات سعدی.〈 کلیات خمس: (منطق) کلیهایی که در تعریف اشیا ذکر میشوند و عبارتند از: جنس مانند حیوانیت، نوع مانند انسانیت، فصل مان...
-
مدخل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مقابلِ مخرج] madxal ۱. جای داخل شدن؛ راه دخول.۲. کلمهای در فرهنگ، دایرةالمعارف، لغتنامه، و مانند آن که تعریف و توضیحاتی برای آن داده میشود.۳. درآمد.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] دخالت؛ اثرگذاری.۵. (اسم مصدر) [قدیمی] اعتراض؛ خرده؛ ایراد: ◻︎ خ...
-
حسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حسَب] [قدیمی] has[a]b ۱. حسب حال.۲. با «ال» (حرف تعریف عربی) بهصورت ترکیب با بعضی کلمات عربی به کار میرود: حسبالاجازه، حسبالاستحقاق، حسبالاشاره، حسبالامر، حسبالحکم، حسبالعاده، حسبالمعمول، حسبالوظیفه، حسبالوعده.۳. بهصورت پیشون...