کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعادل عرضه و تقاضا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کافه رستوران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: café- restaurant] kāferestu(o)rān رستورانی که علاوه بر غذا، چای، قهوه، و مانند آن هم عرضه میشود.
-
سوسیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: saucisse] so(u)sis نوعی خوراک که از گوشت چرخکرده، ادویه و مواد دیگر تهیهشده و داخل پوشش پلاستیکی به شکل استوانه عرضه میشود.
-
یپنلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] yaponlu محوطه یا میدانی که از هر طرف کالاهای مختلف میآورند و در آنجا برای فروش عرضه میکردند: ◻︎ چون یپنلو در میان شهرها / از نواحی آید آنجا بهر ما (مولوی: ۱۰۰۹).
-
مقتل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مقاتل] maqtal ۱. جایی که کسی در آن کشته شده؛ جای کشتن.۲. (ادبی) شعر یا نثری در مدح و ستایش شهدای کربلا و مصائب واردشده بر آنان: ◻︎ دست از جهان بشویم عزّ و شرف نجویم / مدح و غزل نگویم مقتل کنم تقاضا (کسائی: ۶۹).۳. [قدیمی] جایی از بدن...
-
بار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bar] bār ۱. محلی مانند رستوران که در آنجا نوشابههای الکلی عرضه میشود.۲. پیشخوانی در هتل، رستوران، و مانندِ آن که برای عرضۀ نوشابههای الکلی به کار میرود.۳. قفسۀ مخصوص نگهداری مشروبات الکلی.
-
قرص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اُقراص و قِراص و قِرَصَة] qors ۱. (پزشکی) نوعی داروی خوراکی جامد که در شکلها و اندازههای مختلف و با خواص متفاوت عرضه میشود.۲. گردۀ نان؛ کلیچه؛ گرده.۳. هر چیز گرد: قرص خورشید، قرص ماه.〈 قرص کمر: (زیستشناسی) دانهای پهن و قهو...
-
فروختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: frōxtan] ‹فرختن› fa(o)ruxtan ۱. [مقابلِ خریدن] واگذار کردن چیزی به کسی در ازای دریافت پول.۲. [مجاز] نشان دادن حالتی، بهخصوص کبر و خودپسندی: ◻︎ من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت / برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی (سعدی۲: ۶۰۹)...
-
نهادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹نهیدن› na(e)hādan ۱. گذاشتن: دست بر دست نهاد.۲. قرار دادن.۳. بستن.۴. عرضه کردن؛ پیش نهادن.۵. [قدیمی] تعبیه کردن؛ نصب کردن؛ کار گذاشتن.۶. [قدیمی] گستردن؛ پهن کردن.۷. [قدیمی] پاشیدن؛ ریختن.۸. [قدیمی] ترتیب دادن؛ برپا کردن.۹. [قدیمی] تسلیم...