کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشويش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تشویش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tašviš ۱. آشفتگی؛ بیآرامی.۲. [قدیمی] درهم کردن؛ بههم زدن.۳. [قدیمی] پراکندن.۴. [قدیمی] شوریده ساختن.
-
جستوجو در متن
-
متشوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motašavveš دارای تشویش؛ آشفته؛ مضطرب؛ پریشان.
-
دل دل کنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عامیانه، مجاز] deldelkonān در حال تردید و دودلی؛ در حال اضطراب و تشویش و نگرانی.
-
دل نگران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] delnegarān مضطرب و دلواپس؛ کسی که دچار تشویش و اضطراب و منتظر حادثۀ بدی باشد.
-
دلهره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مجاز] delhore ۱. تپش دل بهسبب ترس ناگهانی.۲. تشویش؛ اضطراب.
-
مکاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] mekās تشویش کردن در بیع؛ کم کردن بها؛ چانه زدن خریدار و فروشنده.
-
دل دل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عامیانه، مجاز] deldel تردید؛ دودلی.〈 دلدل کردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] شک و تردید داشتن؛ تشویش و تردید در کاری؛ دودلی.
-
دلواپسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عامیانه، مجاز] delvāpasi نگرانی؛ تشویش: ◻︎ چه فارغند ز دلواپسی عزیزانی / که دل به عشوۀ زیبای بیوفا ندهند (صائب: لغتنامه: دلواپسی).
-
صراط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] serāt راه؛ طریق.〈 صراط مستقیم: راه راست: ◻︎ ای که در دنیا نرفتی بر صراط مستقیم / در قیامت بر صراطت جای تشویش است و بیم (سعدی۲: ۵۱۸).
-
دغدغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: دغدغَة] daqdaqe ۱. بیم؛ نگرانی؛ تشویش خاطر.۲. [قدیمی] با سر انگشت به جایی از بدن کسی زدن که به خنده آید؛ غلغلک دادن.۳. [قدیمی] سستی کلام.۴. [قدیمی] طعن کردن.
-
برزخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بَرازِخ] barzax ۱. حائل و فاصله بین دو چیز.۲. عالم بین دنیا و آخرت؛ از هنگام مرگ تا روز قیامت.۳. [عامیانه، مجاز] تشویش؛ نگرانی؛ سردرگمی.۴. (جغرافیا) قطعۀ زمین باریکی میان دو دریا که دو قطعه خشکی وسیع را به یکدیگر متصل میکند.
-
بلغاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بلغاق› [قدیمی] bolqāk فتنه؛ آشوب؛ شور و غوغای بسیار: ◻︎ مرا چون زلف تو تشویش از آن است / که چشمت در جهان افکند بلغاک (ابنیمین: مجمعالفرس: بلغاک)، ◻︎ به گیتی گشت بلغاکی پدیدار / که مردم در زمین در رفت چون مار (امیرخسرو: مجمعالفرس: بلغاک).
-
جگربند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jegarband ۱. مجموع دل، جگر، و شُش، مخصوصاً در گوسفند و گاو که برای پختن بگیرند: ◻︎ یا به تشویش و غصه راضی شو / یا جگربند پیش زاغ بنه (سعدی: ۷۰).۲. [مجاز] فرزند عزیز: ◻︎ زبان بزرگان پر از پند بود / تهمتن به درد از جگربند بود (فردوسی۲: ۱...
-
کند
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ کندن) kand ۱. = کندن۲. کندهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبکند.۳. (اسم) [قدیمی] جراحت.۴. (اسم) [قدیمی] گودال.〈 کندوکاو: (اسم مصدر) [مجاز]۱. کندن و کاویدن.۲. [عامیانه، مجاز] تفحص؛ تجسس.〈 کندوکوب: (اسم مصدر)۱. کندن و کوبیدن.۲. [قدیم...