کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترسالی و خشک سالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خشک سال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xošksāl سالی که در آن باران نیاید و قحطوغلا پیدا شود.
-
خشک سالی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xošksāli کاهش شدید باران که موجب قحطوغلا میشود.
-
فراخ سالی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مقابلِ تنگسالی و قحطسالی] [قدیمی] farāxsāli فراوانی و ارزانی خواربار در سال.
-
فراخ سال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ تنگسال] [قدیمی] farāxsāl سالی که در آن میوه و خواربار فراوان است.
-
قحط سالی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] qahtsāli ۱. خشکسالی.۲. کمیابی و گرانی خواربار.
-
خشک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: hušk] xošk ۱. [مقابلِ خیس] فاقد رطوبت: دستمال خشک.۲. بیآب: رود خشک.۳. فاقد تازگی: سبزی خشک.۴. فاقد ترشح طبیعی: دهان خشک، سرفهٴ خشک.۵. فاقد نرمی: فنر خشک، بدن خشک.۶. [مجاز] پژمرده (گیاه): گل خشک.۷. [عامیانه، مجاز] دارای حالت جدی و غیردو...
-
خشکستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xoškestān سرزمین خشک و بیآب: ◻︎ آب را در غورها پنهان کنم / چشمهها را خشک و خشکستان کنم (مولوی: ۲۵۲).
-
خشک نانک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xošknānak نانی که با آرد، روغن، و شکر تهیه میکردند و پس از پختن آن را خشک میکردند.
-
خشک ریش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xoškriš ۱. زخم و جراحت خشک.۲. [مجاز] بهانه.۳. [مجاز] نیرنگ؛ فریب.۴. (پزشکی) = جرب
-
وشکدانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) voškdāne ۱. دانۀ خشک خوردنی که از درخت بهدست میآید مثل فندق و پسته؛ دانۀ خشک.۲. بنه؛ حبةالخضرا.
-
مجدب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mojdeb خشک و بیگیاه.
-
یابس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] yābes خشک؛ سفت و سخت.
-
خشک کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xoškkon ۱. دستگاه خشککنندۀ چیزی: خشککن ماشین لباسشویی.۲. کاغذی نرم و پرزدار که با آن خطهایی را که با جوهر بر کاغذ نوشته شده خشک کنند؛ کاغذخشککن.
-
حشیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hašiš ۱. مادهای مخدر که از خشک کردن و آماده ساختن سرشاخههای گُلدار گیاه شاهدانه تهیه میشود.۲. [قدیمی] گیاه خشک.
-
بیسکویت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: biscuit] biskuvit نوعی نان شیرینی ترد، نازک، خشک، و سبکوزن.