کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تا کشتن همراه بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی تا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ از عربی، مخففِ بیتاریخ] bitā فاقد تاریخ چاپ.
-
بی تا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bitā یکتا؛ بیمانند.
-
شش تا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] šeštā ششتار؛ هرسازی که شش سیم داشته باشد.
-
جستوجو در متن
-
همنشینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) hamnešini ۱. قرین بودن؛ همراه بودن.۲. مصاحبت؛ همنشستی.
-
معیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: معیّة] ma'iy[y]at ۱. با هم بودن؛ همراه بودن.۲. همراهی.
-
خودپرستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xodparasti ۱. خودپرست بودن؛ خودخواهی.۲. (قید) همراه با خودخواهی.
-
همراهی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) hamrāhi ۱. همراه بودن با یکدیگر.۲. همسفری.۳. [مجاز] موافقت.۴. [مجاز] اعانت؛ یاری.
-
مرافقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مرافَقة] [قدیمی] morāfeqat ۱. با هم دوست و رفیق شدن.۲. همراه و همسفر بودن.۳. همراهی و ملاطفت.
-
ماری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] māri مانند مار کشنده بودن: ◻︎ اگر «ماری» و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی: ۵۶).〈 ماری کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] هلاک کردن؛ کشتن: ◻︎ اگر ماری و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی: ۵۶).
-
امید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ōmēt] ‹اومید› 'om[m]id آرزوی روی دادن امری همراه با انتظار تحقق آن؛ چشمداشت.〈 امید بستن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) خواهان چیزی یا کسی شدن.〈 امید داشتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) امیدوار بودن؛ انتظار داشتن.
-
سوختگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) suxtegi ۱. حالت سوخته شدن یا سوخته بودن.۲. (اسم) (پزشکی) آسیب بافت پوست ناشی مواد سوختنی و برحسب وسعت و عمق سوختگی به سه درجه تقسیم میشود که درجۀ سوم شدیدترین و خطرناکترین آن است و عفونت و مرگ را به همراه دارد.
-
پابه پا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) pābepā ۱. قدمبهقدم.۲. [مجاز] برابر.۳. [مجاز] همراه.〈 پابهپا بردن: (مصدر متعدی) دست کسی را گرفتن و او را با خود راه بردن.〈 پابهپا کردن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. اینپا و آنپا کردن.۲. [مجاز] مسامحه کردن.۳. [مجاز] مردد بودن؛ درنگ کرد...
-
بر
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [پهلوی: apar] bar ۱. برای بیان قرار گرفتن چیزی روی چیز دیگر به کار میرود؛ بالایِ؛ رویِ: شکر را بر ترازو گذاشت.۲. در برابرِ؛ در مقابلِ: سه بر صفر باختند.۳. نسبت به؛ برای: بر من گریست.۴. لازم بودن کاری را میرساند؛ برعهدۀ: بر شماست که مبار...
-
تب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تپ› (پزشکی) tab حالت زیاد شدن حرارت بدن که گاهی با برخی تغییرات موضعی و امراض دیگر همراه است.〈 تب آوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] مبتلا شدن به تب.〈 تب خرگوشی: (پزشکی) = تولارمی〈 تب دق: (پزشکی) = سلّ〈 تب راجعه: (پزشکی) بیماری عف...