کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیرون کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بیرون سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] birunsu = برونسو
-
بیرون شد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیرونشو› [قدیمی] birunšod راه بیرون شدن؛ محل خروج.
-
جستوجو در متن
-
نزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹نژیدن، تژیدن، تزیدن، تریدن› [قدیمی] nazidan بیرون کشیدن؛ کشیدن.
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ke(a)š ۱. نواری با رشتههای لاستیکی که با کشیده شدن بلندتر میشود.۲. (صفت) دارای قابلیت ارتجاع؛ کشی: شلوار کش.۳. (بن مضارعِ کِشیدن) = کشیدن۴. کِشنده؛ حملکننده؛ حامل (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بارکش، هیزمکش.۵. تحملکننده؛ متحمل (در ترکیب با کلمۀ...
-
فراکشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] farākešidan ۱. پیش کشیدن؛ بهسوی خود کشیدن.۲. بالا کشیدن.
-
اجتذاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ejtezāb جذب کردن؛ بهسوی خود کشیدن؛ به خود کشیدن.
-
تکحل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] takahhol سرمه کشیدن؛ سرمه به چشم خود کشیدن.
-
گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] gor شعله؛ زبانۀ آتش.〈 گر زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] زبانه کشیدن آتش؛ شعلهور شدن؛ شعله زدن آتش؛ گر کشیدن.〈 گر کشیدن: = 〈 گر زدن
-
نشف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] našf به خود کشیدن و فروکشیدن آب یا رطوبت چیزی، مثل به خود کشیدن جامه عرق بدن را و به خود کشیدن حوض یا زمین آب را.
-
غیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غو، غیو› qiy[y]e فریاد؛ بانگ و آواز بلند.〈 غیه برداشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] =〈 غیه کشیدن〈 غیه زدن: (مصدر لازم) [قدیمی] =〈 غیه کشیدن〈 غیه کشیدن: (مصدر لازم) بانگ برآوردن؛ فریاد بلند کشیدن.
-
آختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹آهیختن، آهختن، یاختن، اختن› [قدیمی] 'āxtan برکشیدن، برآوردن و بیرون کشیدن چیزی، مثل بیرون کشیدن تیغ از غلاف.
-
مقاسات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مقاساة] ‹مقاسا› [قدیمی] moqāsāt رنج کشیدن؛ سختی کشیدن؛ به رنج و تعب افتادن.
-
تجاذب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tajāzob از یکدیگر جذب کردن؛ یکدیگر را کشیدن؛ هر کدام به سوی خود کشیدن.
-
کشاکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) kašākaš, kešākeš ۱. به هر طرف کشیدن؛ از هر طرف کشیدن.۲. پیدرپی کشیدن.۳. به این طرف و آن طرف بردن.۴. [مجاز] گرفتاری و حوادث: ◻︎ مرد باید که در کشاکش دهر / سنگ زیرین آسیا باشد (سعدی: لغتنامه: کشاکش).