کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیرون فرستادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بیرون سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] birunsu = برونسو
-
بیرون شد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیرونشو› [قدیمی] birunšod راه بیرون شدن؛ محل خروج.
-
جستوجو در متن
-
فروفرستادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) foruferestādan پایین فرستادن؛ به پایین فرستادن.
-
ترحیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tarhim ۱. رحمت و درود فرستادن برای مرده.۲. [قدیمی] مهربانی کردن.۳. [قدیمی] درود فرستادن.۴. [قدیمی] طلب آمرزش کردن.
-
اهدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اهداء] 'ehdā هدیه فرستادن؛ هدیه دادن.
-
ایفاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ifād فرستادن؛ گسیل داشتن؛ روانه کردن.
-
ارسال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ersāl ۱. فرستادن.۲. [قدیمی] رها کردن.
-
اصدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esdār ۱. صادر کردن؛ فرستادن.۲. بازگردانیدن.
-
اعزام
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر، اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی] 'e'zām روانه کردن؛ فرستادن.
-
بعثت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بعثة] be'sat ۱. برانگیختن.۲. فرستادن.
-
تهادی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahādi برای یکدیگر هدیه فرستادن؛ به هم هدیه دادن.
-
گسیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹گسی› gosil ۱. روانه کردن؛ فرستادن.۲. (صفت) روانه؛ فرستاده: ◻︎ نومید مکن گسیل سائل را / بندیش ز روزگار آن سائل (ناصرخسرو: ۲۷۰).〈 گسیل داشتن: فرستادن کسی به جایی؛ روانه کردن.〈 گسیل کردن: = 〈 گسیل داشتن
-
فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فرستیدن› ferestādan ۱. روانه کردن؛ راهی کردن؛ گسیل داشتن.۲. خواندن؛ گفتن: صلوات فرستادن.۳. امکان حضور یا اشتغال کسی را در جایی فراهم کردن: به دانشگاه فرستاد.۴. با وسایل مخابراتی مطلبی را منتقل کردن.۵. در جهتی پرتاب کردن: موشک را به هوا ...
-
انفاذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enfāz ۱. روان کردن؛ فرستادن.۲. اجرا کردن حکم و فرمان.