کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیرون جوشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بیرون سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] birunsu = برونسو
-
بیرون شد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیرونشو› [قدیمی] birunšod راه بیرون شدن؛ محل خروج.
-
جستوجو در متن
-
غلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qaly جوشیدن؛ جوشیدن مایع در دیگ.
-
جوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) juš ۱. (پزشکی) ضایعۀ پوستی به شکل دانههای ریز که از التهاب غدههای چربی پوست ناشی میشود.۲. (اسم مصدر) بههمبرآمدگی؛ اتصال؛ پیوند.۳. (صفت) در حال جوشیدن: آب جوش.۴. (اسم مصدر) [مجاز] هیجان؛ گرمی؛ جوشش.۵. (بن مضارعِ جوشیدن) = جوشیدن۶. جوشنده (د...
-
غلیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qalayān ۱. جوشیدن آب یا چیز دیگر.۲. جوشیدن مایع در دیگ.۳. [مجاز] به جوشوخروش آمدن؛ به هیجان آمدن.۴. [مجاز] جوشوخروش؛ هیجان.
-
جوشاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] jušāk جوشیدن آب یا مایع دیگر؛ جوشش.
-
جوشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت از جوشیدن) jušide بهجوشآمده؛ جوشدادهشده.
-
جوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) jušidan ۱. به جوش آمدن آب و هر مایع دیگر بر اثر حرارت؛ غلیان.۲. بیرون آمدن آب از زمین و چشمه با حالتی که انگار در حال جوشیدن است.۳. [مجاز] خشمگین شدن.۴. [قدیمی، مجاز] شورش و هنگامه برپا کردن؛ سروصدا کردن.۵. [قدیمی، مجاز] مضطرب شدن؛ به جو...
-
برجوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] barjušidan ۱. جوشیدن؛ به جوشش آمدن.۲. برافروخته شدن از خشم.
-
فور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فَور] [قدیمی] fo[w]r ۱. جوشیدن.۲. [مجاز] شتاب؛ تعجیل.
-
نبع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] nab' بیرون آمدن آب از زمین؛ جوشیدن آب از چشمه.
-
جوشش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از جوشیدن) jušeš ۱. به جوش آمدن.۲. [مجاز] هیجان؛ گرمی.۳. [مجاز] رابطۀ محبتآمیز داشتن.
-
پلغ پلغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [عامیانه] poloqpoloq صدای جوشیدن و غلغل زدن مایعی غلیظ مانند آش و آبگوشت در دیگ.
-
منبع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: منابع] mamba' ۱. اصل؛ منشٲ.۲. مٲخذ.۳. جای جوشیدن و بیرون آمدن آب از زمین؛ چشمه.