کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بچه آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بچه خوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) baččexore تودهای گوشتی در رحم که از رشد غیرطبیعی تخمک یا مخاط رحم بهوجود میآید.
-
بچه دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) baččedān = رحِم
-
بچه زا
فرهنگ فارسی عمید
(زیستشناسی) baččezā ویژگی جانوری که قبل از تولد در رحم مادر رشد میکند.
-
بچه سرکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (شیمی) baččeserke نوعی قارچ مخمر که آب انگور را به سرکه تبدیل میکند؛ میکودرمااستی.
-
غلام بچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [منسوخ] qolāmbač[č]e ۱. پسرجوانی که بهصورت خدمتکار در خانهای کار کند.۲. در دورۀ قاجار، پسر نابالغی که در حرمسرا کار میکرد.
-
مغ بچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] moqbač[č]e ۱. فرزند مغ.۲. [قدیمی، مجاز] پسر جوانی که در میخانه کار کند.
-
جستوجو در متن
-
زاییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) zāy(')idan به دنیا آوردن نوزاد؛ بچه آوردن؛ زادن.
-
زایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) zāyeš زایمان؛ عمل زاییدن؛ بچه آوردن.
-
زهیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] ze(a)hidan ۱. زاییدن؛ بچه آوردن.۲. (مصدر لازم) تراویدن.۳. (مصدر لازم) تراویدن آب از درز چیزی.۴. [مجاز] به وجود آمدن: ◻︎ قوتت از قوت حق میزهد / نه از عروقی کز حرارت میجهد (مولوی: ۳۳۷).
-
برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bardāštan ۱. [مقابلِ گذاشتن] چیزی را با دست بلند کردن؛ برگرفتن.۲. [عامیانه، مجاز] تصرف کردن؛ صاحب شدن: زمینهای خوب را خودشان برداشتند.۳. (مصدر لازم) دچار حالت یا کیفیتی شدن: کوزه شکاف برداشت.۴. چیزی را از روی چیز دیگر ایجاد کردن: نسخه ب...
-
بار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bār] bār ۱. آنچه بهوسیلۀ انسان، حیوان، وسیلۀ نقلیه، یا چیز دیگر حمل میشود.۲. بچهای که در شکم مادر است؛ جنین.۳. میوه؛ بَر.۴. مفهوم؛ معنی: بارِ عاطفی سخن.۵. [مجاز] وظیفه؛ مسئولیت: بار زیادی بر دوشش بود.۶. مس و سایر فلزات که با سیم و زر...
-
پس
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه، قید) [پهلوی: pas، مقابلِ پیش] pas ۱. بنابراین: او بیمار شد، پس به مدرسه نرفت.۲. آنگاه؛ آنگه؛ بَعد از آن: بچهها بلند شدند، پس استاد آمد.۳. (اسم) عقب؛ پشت سر: ◻︎ تنِ من جمله پسِ دل رود و دل پس تو / تن هوای دل و دل جمله هوای تو کند (منوچهر...
-
جان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gyān] jān ۱. نیرویی که تن به آن زنده است؛ روح حیوانی.۲. روان: ◻︎ جان که آن جوهر است و در تن ماست / کس نداند که جای او به کجاست (نظامی۴: ۵۳۸)، ◻︎ جان و روان یکیست به نزدیک فیلسوف / ورچه ز راه نام دو آید روان و جان (ابوشکور: شاعران بیدی...
-
انداختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: handāxtan] 'a(e)ndāxtan ۱. رها کردن چیزی از بالا به پایین.۲. پرتاب کردن: سنگ انداختن.۳. گستردن؛ پهن کردن: فرش انداخت.۴. به دور افکندن.۵. در جای خود قرار دادن: در را جا انداخت.۶. درون چیزی قرار دادن: کشتی را در آب انداخت.۷. تک...