کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بُن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bun و būn] ‹بنست، بنه، بون› bon ۱. بیخ؛ بنیاد؛ بیخ چیزی.۲. پایان.۳. درخت (در ترکیب با نام میوه): آلوبُن، بادامبُن، خرمابُن.〈 از بن: (قید) از ریشه؛ از بیخ؛ از اصل.〈 از بن دندان: [قدیمی، مجاز]۱. به میل و رضا و رغبت.۲. از ته دل ...
-
بادام بن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] bādāmbon درخت بادام.
-
بن بست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) bombast ۱. کوچهای که آخرش بسته باشد و راه به جایی نداشته باشد.۲. [مجاز] کار دشواری که راه حل برای آن پیدا نشود.
-
چاه بن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čāhbon بن چاه؛ ته چاه؛ تک چاه.
-
شاخ بن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šāxbon ۱. شاخۀ درخت.۲. درخت.
-
واژههای همآوا
-
بن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bun و būn] ‹بنست، بنه، بون› bon ۱. بیخ؛ بنیاد؛ بیخ چیزی.۲. پایان.۳. درخت (در ترکیب با نام میوه): آلوبُن، بادامبُن، خرمابُن.〈 از بن: (قید) از ریشه؛ از بیخ؛ از اصل.〈 از بن دندان: [قدیمی، مجاز]۱. به میل و رضا و رغبت.۲. از ته دل ...
-
جستوجو در متن
-
بنست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bonast = بن
-
ناگذاره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] nāgozāre آنچه منفذ و گذرگاه به سوی خارج نداشته باشد؛ بنبست.〈 کوچهٴ ناگذاره: [قدیمی] کوچۀ بنبست.
-
منقلع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] monqale' برکنده؛ از بنکندهشده.
-
بی دررو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bidarro[w] ۱. بنبست.۲. کوچۀ بنبست.۳. آنچه راه فرار یا عبور نداشته باشد.۴. بخار یا حرارتی که در دستگاهی جمع شود و راه خروج نداشته باشد.
-
مرتضوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به مرتضی، لقب علیبن ابیطالب) [عربی: مرتضویّ] mortazavi از اولاد علیبن ابیطالب.
-
اجتثاث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ejtesās ۱. از بیخ برکندن.۲. از بن بریدن.
-
قاسطین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قاسط] [قدیمی] qāsetin طرفداران معاویه در مقابل علیبن ابیطالب.