کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بعنوان مثال ذکر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مثل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَمثال] masal ۱. کلامی کوتاه و کلیشهای برای بیان معنایی عمیق که میان مردم مشهور است؛ داستان؛ ضربالمثل.۲. نمونه؛ مثال.۳. صفت؛ حالت.۴. [قدیمی] قصه؛ داستان.〈 مثل سائر: [قدیمی] مثلی که میان مردم رایج باشد و همهکس بگوید؛ ضربالمث...
-
مثال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَمثلة و مُثُل] mesāl ۱. موردی مشابه مطلب اصلی که برای فهم بیشتر بیان میشود؛ مانند؛ شبیه؛ مشابه.۲. (فلسفه) جهانی میان عالم اجسام و عالم ارواح؛ عالم مثل.۳. فرمان؛ دستور؛ حکم.۴. تصویر؛ شکل؛ پیکره.〈 مثال دادن: (مصدر لازم) [قدیمی...
-
تعلیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'lil علت ذکر کردن؛ علت و سبب امری را بیان کردن؛ مطلبی را با ذکر دلیل و علت ثابت کردن.
-
تسبیح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasbih ۱. سبحاناللّه گفتن؛ خدا را بهپاکی یاد کردن.۲. نیایش کردن؛ ذکر خدا و مناجات.۳. مهرههای بهنخکشیده که هنگام ذکر و مناجات در دست میگیرند؛ سبحه.
-
تذکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tazkār ۱. ذکر کردن.۲. به یاد آوردن.۳. یادآوری.
-
تشبیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tašbib ۱. یاد جوانی کردن؛ ذکر احوال روزگار جوانی و عشق و کامرانی کردن.۲. (ادبی) در بدیع، آوردن ابیاتی از عشق، جوانی، یا وصف طبیعت در ابتدای قصیده.
-
ندبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ندبَة] nodbe ۱. گریه بر مرده و ذکر خوبیها و صفات نیکوی او.۲. زاری و شیون.〈 ندبه کردن: (مصدر لازم) زاری و شیون کردن.
-
ذکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zekr ۱. یاد کردن.۲. بر زبان راندن؛ مطلب یا موضوعی را بر زبان آوردن.۳. یاد.۴. (اسم) [قدیمی] آوازه؛ صیت.۵. ثنا.۶. [جمع: اذکار] دعا.۷. (اسم) نماز.۸. ورد.
-
تمثیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamsil ۱. (ادبی) بیان کردن شعر، حدیث، داستان، و مانند آن بهعنوان مثال در میان سخن؛ تمثل؛ تشبیه کردن.۲. [قدیمی] مصور ساختن صورت چیزی.۳. (اسم) (ادبی) حدیث یا داستانی که بهعنوان مَثَل بیان میشود.
-
تمثل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamassol ۱. (ادبی) بیان کردن شعر، حدیث، داستان، و مانند آن بهعنوان مثال در میان سخن؛ تمثیل.۲. مثل و شبیه چیزی شدن.۳. [قدیمی] مثل زدن؛ داستان زدن.۴. [قدیمی] قصاص گرفتن.
-
طلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، مُمالِ طلاء] [قدیمی] teli ۱. [مجاز] طلا؛ زر.۲. (صفت) ویژگی زر خالصی که برای زراندود کردن فلزات دیگر کاربرد داشت: ◻︎ وجود مردم دانا مثال زرّ طلیست / که هر کجا که رود قدروقیمتش دانند (سعدی: ۱۲۰).۳. ضماد؛ مرهم.۴. (اسم مصدر) اندودن...
-
معما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: معمّیٰ] mo'ammā ۱. (ادبی) در بدیع، ذکر مطلبی یا اسمی به قلب، تصحیف، و تبدیل کلمات یا به حساب اعداد و جمل که پس از تفکر و تعمق بسیار کشف شود. مثال به اسم علی: چو نام او گذرد بر صوامع ملکوت / بهقدر مرتبه هریک ز جا بلند شود. «ز جا» را ...
-
استغراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esteqrāq ۱. [مجاز] سخت به کاری مشغول شدن؛ بیش از حد به چیزی توجه کردن.۲. (منطق) همه را فراگرفتن؛ شامل همه شدن.۳. (تصوف) توجه کامل سالک به گفتن ذکر، چنانکه از خودبیخود شود؛ مقام بیخودی و فنا.۴. [قدیمی، مجاز] از بین رفتن؛ نابو...
-
انابت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: انابة] 'enābat ۱. (تصوف) رجوع از غفلت به ذکر. Δ گفتهاند که توبه در افعال ظاهری است و انابه در امور باطنی.۲. (تصوف) فرار از خلق به سوی حق.۳. [قدیمی] بازگشتن به سوی خدا؛ توبه کردن؛ دست برداشتن از گناه؛ توبه.
-
تنسیق الصفات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) tansiqossefāt در بدیع، ذکر کردن چند صفت متوالی برای کسی یا چیزی، مانندِ این شعر: دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر / که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود (سعدی: ۴۳۲)؛ حسنالنسق؛ حسن نسق.