کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسامان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بسامان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) besāmān ۱. خوب؛ نیکو.۲. مرتب؛ با نظم و آراستگی.
-
جستوجو در متن
-
ساخته کاچار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sāxtekāčār ۱. ساخته و آماده؛ باسازوسامان؛ بسامان.۲. با آلات و ادوات آماده.
-
ﺑ
فرهنگ فارسی عمید
(جزء پیشین فعل) be(o) ۱. به اول بن مضارع اضافه میشود و فعل امر میسازد: بُرو، بِگو.۲. نشانۀ مضارع التزامی: بروم، بگویم.۳. (پیشوند) به اول اسم اضافه میشود و صفت و قید میسازد: بسامان، بهحق.
-
جور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jur ۱. گونه؛ نوع.۲. (صفت) [مقابلِ ناجور] دارای نظموترتیب و بسامان.۳. (صفت) دارای هماهنگی یا سازگاری.〈 جور شدن: (مصدر لازم)۱. فراهم و آماده شدن.۲. مرتب و هماهنگ شدن.〈 جور کردن: (مصدر متعدی)۱. فراهم و آماده کردن.۲. مرتب و هماهنگ کردن.