کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شاه پر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شهپر› (زیستشناسی) šāhpar شاهبال؛ بزرگترین پر بال پرندگان.
-
شهبال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šahbāl بزرگترین پر بال مرغ؛ شاهبال.
-
نیم بالان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) nimbālān تیرهای از حشرات که دو بال جلوی آنها بالهای عقبی را تا نیمه میپوشانند.
-
کنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kang ۱. (زیستشناسی) بال مرغ؛ بال.۲. شاخۀ درخت.
-
قاب بالان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی. فارسی] (زیستشناسی) qābbālān راستهای از حشرات که دو بال آنها بهصورت پوشش قابمانند درآمده و دو بال دیگر را میپوشاند، مانند کفشدوزک و سوسک.
-
برگبالان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bargbālān حشراتی با بالهای لطیف و نازک.
-
خوافی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خافیَة، مقابلِ قوادم] [قدیمی] xavāfi پرهای کوچک بال پرنده.
-
باله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bāle ۱. بال؛ بال کوچک.۲. (زیستشناسی) اندامها یا پرههای بدن ماهی که به کمک آنها شنا میکند.
-
ذوالجناح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] zoljanāh ۱. اسبی که حضرت امام حسین در کربلا بر آن سوار میشد.۲. (صفت) [قدیمی] صاحب بال؛ بالدار.
-
شهپر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهپر› (زیستشناسی) šahpar ۱. پر بزرگ پرنده؛ شهبال.۲. قسمتی از بال هواپیما که تغییر خط سیر هواپیما توسط آن صورت میگیرد.
-
کفش دوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kafšduz ۱. کسی که کفش میدوزد؛ کفشگر.۲. (اسم) ‹کفشدوزک› (زیستشناسی) حشرۀ کوچک سرخرنگی که چهار بال دارد و دو بال ضخیم آن روی دو بال نازک قرار گرفته و از شتههای درختان تغذیه میکند.
-
پینه دوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) pineduz ۱. کسی که پیشهاش پینه کردن کفشهای پاره و کهنه است؛ پارهدوز؛ لاخهدوز: ◻︎ گر به غریبی رود از شهر خویش / سختی و محنت نبرد پینهدوز (سعدی: ۱۲۱).۲. (اسم) (زیستشناسی) حشرۀ کوچک سرخرنگ با چهار بال که دو بال ضخیم آن بر روی دو ب...
-
بلدرچین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (زیستشناسی) belderčin پرندهای با بالهای کوتاه، منقار کوچک، و صدای بلند؛ کَرَک.
-
بید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیب، بیو› (زیستشناسی) bid حشرهای ریز با بالهای باریک که نوزاد آن پارچههای پشمی را میخورد و ضایع میکند.
-
ماکیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) mākiyān خانوادهای از پرندگان، مانند مرغ خانگی و بوقلمون که بالهای کوچکی دارند و مسافت کمی را میتوانند پرواز کنند.