کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بابیل کندن (منهدم کردن) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
حفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hafr ۱. کندن زمین؛ گود کردن.۲. کندن چاه.
-
ویران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: avērān، مقابلِ آباد] ‹بیران› virān خراب؛ بایر.〈 ویران کردن: (مصدر متعدی) خراب کردن؛ منهدم ساختن.
-
برکندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) barkandan ۱. کندن؛ چیزی را از چیز دیگر کندن و جدا کردن.۲. از ریشه درآوردن.
-
کولیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) kulidan ۱. کندن؛ کاویدن؛ گود کردن.۲. شیار کردن زمین.
-
کج بیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kajbil بیل سرکج برای کندن چاه یا هموار کردن زمین.
-
خلع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] xal' ۱. عزل کردن کسی از شغل و عمل خود؛ برکنار کردن.۲. کندن؛ برکندن: خلع لباس.
-
سمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] saml ۱. کندن چشم کسی؛ کور کردن.۲. پاککردن حوض از گلولای.۳. اصلاح کردن میان مردم.
-
اوروت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹اروت، روت، اورود، رود› [قدیمی] 'o(u)rot رت؛ برهنه؛ عریان؛ لخت.〈 اوروت کردن: [قدیمی] پر کندن مرغ کشته.
-
جان کنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] jānkanān ۱. در حال جان کندن؛ در حال احتضار.۲. [مجاز] کسی که در حال تحمل کردن سختی است.
-
حفار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] haffār ۱. کسی که کارش کندن زمین و کاوش کردن در زمین است.۲. گورکن.
-
گمانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) go(a)māne ۱. چاه یا نقبی که مقنی پیش از کندن قنات در محلی که گمان آب میبرد حفر میکند.۲. [قدیمی، مجاز] گمان؛ حدس.〈 گمانه بردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]۱. گمان بردن؛ ظن بردن.۲. تصور کردن.〈 گمانه زدن: (مصدر لازم) کندن نقب یا چاه برای پی...
-
کافتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] kaftan ۱. شکافتن؛ چاک دادن: ◻︎ سپاه آن صدفها همیکافتند / بهخروار درّ هر کسی یافتند (اسدی: ۱۲۵).۲. سوراخ کردن.۳. کندن؛ حفر کردن.
-
هتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hatk ۱. پرده دریدن؛ پاره کردن پرده.۲. کشیدن و کندن پرده از جای خودش.۳. مفتضح ساختن؛ رسوا کردن کسی.
-
فرکندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فرکندیدن› [قدیمی] farkandan ۱. برکندن؛ کندن.۲. کندن جوی و راهآب در زمین.۳. فرسودن؛ کهنه کردن: ◻︎ دو فرکن است روان از دو دیده بر دو رخم / رخم ز رفتن فرکن بهجملگی فرکند (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۴).
-
کندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: kandan] kandan ۱. بیرون آوردن خاک و ایجاد گودال؛ حفر کردن: زمین را کند.۲. جدا کردن چیزی از چیز دیگر: چسب را از روی شیشه کند.۳. درآوردن لباس: جورابش را کند.۴. ایجاد کردن نقش و نگار یا نوشته بر سنگ، چوب، یا فلز؛ حکاکی کردن: نام او ...