کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اهداف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اهداف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ هَدَف] 'ahdāf = هدف
-
جستوجو در متن
-
دن کیشوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: donquichotte] [مجاز] donkišot کسی که دارای اهداف غیرعملی و توهمهای قهرمانی باشد.
-
سابوتاژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: sabotage] (سیاسی) sābotāž خرابکاری عمدی در مؤسسه، کارخانه یا معدن برای رسیدن به اهداف اخلالگرانه.
-
ائتلاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'telāf ۱. (سیاسی) به هم پیوستن دو یا چند گروه یا سازمان برای رسیدن به اهداف خاص.۲. [قدیمی] با هم الفت داشتن.۳. [قدیمی] الفت یافتن.
-
تروریست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: terroriste] (سیاسی) terorist ۱. فرد یا گروهی که اقدام به ترور کند؛ آدمکش.۲. فرد یا گروهی که ترور را شیوۀ مناسبی برای نیل به اهداف خود میدانند.
-
ارگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: organe] 'orgān ۱. (زیستشناسی) عضو؛ اندام.۲. سازمان؛ نهاد؛ تشکیلات.۳. نشریهای متعلق به یک حزب یا گروه خاص که بیانکنندۀ اندیشهها و اهداف آن حزب سیاسی است.
-
میلیتاریسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: militarisme] (سیاسی) militārism ۱. نظام مبتنی بر تسلط و نفوذ نیروهای نظامی در ادارۀ کشور؛ ارتشسالاری.۲. تمایل به استفاده از نیروهای نظامی برای نیل به اهداف سیاسی.
-
جامعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جامعَة، مؤنثِ جامع] jāme'e ۱. [جمع: جوامع] گروهی از مردم که با هم وجه اشتراک داشته باشند و در سرزمینی واحد زندگی کنند.۲. نهادی که بهوسیلۀ مؤسسات، افراد، و کشورها برای اهداف ویژای تشکیل میشود: جامعهٴ دانشجویان.〈 جامعهٴ روحانیت...
-
انجمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: hanĵaman] 'anjoman ۱. دستهای از مردم که برای رایزنی در مورد امری یا رسیدن به هدفی معین در جایی گرد آمده باشند؛ مجلس.۲. جای گرد آمدن این عده.۳. نهادی که از جمع شدن عدهای افراد با اهداف معین تشکیل میشود.۴. گروه؛ فوج.۵. [قدیمی] مجلس...
-
جنبش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از جنبیدن) [پهلوی: ĵunbišn] jombeš ۱. تکان؛ حرکت.۲. [مجاز] تغییر.۳. نهضت.۴. (اسم) (سیاسی) گروهی که برای دستیابی به اهداف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، و امثال آن فعالیت میکند: جنبش آزادیبخش فلسطین.〈 جنبش آبا: حرکت و سیر کوکبهای سیار، مان...
-
جبهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَبهَة] jebhe ۱. (نظامی) میدان جنگ.٢. (سیاسی) گروهی متشکل از حزبها و سازمانهای مختلف که برای رسیدن به اهداف معیّن با یکدیگر متحد میشوند.٣. (هواشناسی) محل برخود دو توده هوای گرم و سرد.٤. گروه؛ جماعت: جبههٴ مخالف.٥. بَر؛ جنب؛ پهلو.۶. [ج...
-
جنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) jang ۱. زدوخورد و کشتار میان چند تن یا میان سپاهیان دو کشور؛ نبرد؛ پیکار؛ رزم؛ کارزار؛ آورد.۲. [مجاز] کشمکش میان رقیبان برای دستیابی به اهداف مورد نظر خود.۳. (بن مضارعِ جنگیدن) =جنگیدن〈 جنگ چته: جنگ پارتیزانی.〈 جنگ زرگری: [...