کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انداختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: handāxtan] 'a(e)ndāxtan ۱. رها کردن چیزی از بالا به پایین.۲. پرتاب کردن: سنگ انداختن.۳. گستردن؛ پهن کردن: فرش انداخت.۴. به دور افکندن.۵. در جای خود قرار دادن: در را جا انداخت.۶. درون چیزی قرار دادن: کشتی را در آب انداخت.۷. تک...
-
جستوجو در متن
-
اطراح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'etterāh افکندن؛ انداختن؛ دور انداختن.
-
رمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ramy ۱. افکندن؛ انداختن؛ پرتاب کردن.۲. تیر انداختن.〈 رمی جمره: (فقه) از مناسک حج و آن انداختن هفت سنگریزه است به جمرةالعقبه.
-
رمایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رمایة] [قدیمی] remāyat ۱. انداختن؛ افکندن؛ پرتاب کردن.۲. تیر انداختن؛ تیراندازی.
-
توهیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوهیم] [قدیمی] to[w]him ۱. در وهم و خیال انداختن؛ به گمان افکندن.۲. در غلط و اشتباه انداختن.
-
تفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tafl تف انداختن.
-
طناب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طِناب] tanāb رسن؛ ریسمان؛ رشتۀ کلفت.〈 طناب انداختن: (مصدر متعدی)۱. کمند انداختن؛ با کمند کسی را گرفتار ساختن.۲. ریسمان به گردن کسی انداختن و او را خفه کردن.
-
اطماع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] 'etmā' کسی را به طمع انداختن؛ آزمند کردن.
-
اتعاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'et'āb در رنج انداختن؛ مانده کردن.
-
گریاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) geryān کسی را به گریه انداختن؛ وادار به گریه کردن.
-
لنگرگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی. فارسی] langargāh جای لنگر انداختن و ایستادن کشتی.
-
تسییر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasyir راندن؛ روانه کردن؛ به راه انداختن.
-
تاخیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'xir ۱. به عقب انداختن.۲. دیر کردن.
-
الم شنگه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [؟] ‹علمشنگه› [عامیانه] 'alamšange دادوقال؛ آشوب؛ جاروجنجال.〈 المشنگه راه انداختن (برپا کردن، درآوردن): [عامیانه] آشوب کردن؛ شلوغی راه انداختن؛ جاروجنجال برپا ساختن.