کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امتياز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
امتیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'emtiyāz ۱. برتری داشتن؛ مزیت داشتن.۲. (اسم) اجازهای که دولت برای احداث کارخانه یا استخراج معدن یا انتشار روزنامه یا برخی کارهای دیگر به کسی بدهد؛ پروانه؛ جواز.۳. (اسم) نمرۀ مسابقات.
-
صاحب امتیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sāheb[']emtiyāz ۱. کسی که اجازۀ چاپ و نشر روزنامه و نشریه به او داده میشود.۲. کسی که از طرف دولت اجازۀ بهرهبرداری از معدن یا یک امر انحصاری به او داده شده است.
-
جستوجو در متن
-
حق الامتیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] haqqol'emtiyāz = حق 〈 حق امتیاز
-
زاهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zāher ۱. تابان؛ درخشان.۲. [مجاز] دارای امتیاز و تشخیص.
-
مشت زنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (ورزش) moštzani ورزشی دونفره که در آن ورزشکاران با زدن ضربههای مشت به یکدیگر امتیاز کسب میکنند؛ بوکس.
-
رکورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: record] (ورزش) rekord بالاترین نتیجه یا امتیاز که یک قهرمان در یکی از رشتههای ورزشی بهدست بیاورد و بهطور رسمی ثبت شود.
-
انحصار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enhesār ۱. درگنجیدن در چیزی.۲. محدود بودن.۳. (اقتصاد) اختصاصی بودن مالکیت چیزی یا امتیاز کاری یا فروش کالایی به کسی یا مؤسسهای معین.
-
منوپل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: monopole] monopol امتیاز تولید یا عرضۀ کالا، انجام عملیات، یا ارائۀ خدمات خاص که بهوسیلۀ قانون به شخص یا شرکتی واگذار میشود.
-
بوکس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: boxe] (ورزش) boks نوعی مسابقۀ ورزشی که میان دو هموزن و در زمین مربعشکل با دستکش مخصوص انجام میشود که طی آن ورزشکاران با زدن ضربات مشت به حریف امتیاز میگیرند.
-
زردپاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پارهزرد› [قدیمی] zardpāre پارچۀ زردرنگی که یهودیان برای امتیاز از مسلمانان و بازشناخته شدن، بر روی شانۀ لباس خود میدوختهاند؛ جهودانه: ◻︎ گردون یهودیانه به کتف کبود خویش / آن زردپاره بین که چه پیدا برافکند (خاقانی: ۱۳۳).
-
سردبیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sardabir کسی که مقالات و اخبار روزنامه یا مجله زیر نظر او تهیه و تنظیم شود و بعد از صاحبامتیاز و مدیر دارای اختیارات برای اداره کردن امور روزنامه و حک و اصلاح مطالب آن باشد.
-
تمیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی: تمییز] tamiz ۱. پاک؛ پاکیزه.۲. فرق و امتیاز.۳. هوش و فراست.〈 تمیز بودن: (مصدر لازم) پاک و پاکیزه بودن.〈 تمیز دادن: (مصدر متعدی) بازشناختن؛ فرق گذاشتن و تشخیص دادن.〈 تمیز کردن: (مصدر متعدی) پاک و پاکیزه کردن.
-
جهودانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت نسبی، منسوب به جهود) johudāne ۱. مانند جهودان: ◻︎ به جان آنکه چو عیسیم برد بر سرِ دار / نشست زیر و جهودانه میگریست بهتاب (خاقانی: ۵۵).۲. (اسم) پارچۀ زردی که در قدیم جهودان برای امتیاز و باز شناخته شدن به دوش خود میدوختهاند؛ پارهزرد؛ غ...
-
تمییز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamyiz ۱. جدا کردن؛ فرق گذاشتن؛ امتیاز دادن؛ جدا کردن و شناختن چیزها از یکدیگر.۲. (اسم) قوۀ نفسیه که انسان بهوسیلۀ آن معانی را استنباط میکند.۳. (اسم) از ابواب نحو.۴. (اسم) (ادبی) کلمهای که رفع ابهام ماقبل کند، و اگر آن را...