کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افکنده شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پس افکنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) ‹پسافکند، پسفکند› [قدیمی] pas[']afkande ۱. پسافتاده.۲. اندوخته؛ ذخیره؛ پسانداز: ◻︎ هم به علم خودش بده پندی / که نداری جز این پسافکندی (اوحدی: ۵۴۳).
-
جستوجو در متن
-
تافتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹تفتن› tāftan ۱. افکنده شدن پرتو نور بر کسی یا چیزی.۲. گداختن و سرخ کردن آهن در آتش.۳. شعلهور کردن؛ برافروختن.۴. تابیدن.
-
سپر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: spar] ‹اسپر› separ ۱. آنچه از فلز به شکل میله، نوار یا تخته درست میکنند و برای مقاومت یا محافظت در جلو چیز دیگر قرار میدهند: سپر ماشین.۲. آلتی صفحهای از جنس چرم یا فلز که در جنگها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سروسینه استفاده میشود...