کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشتغال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشتغال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ešteqāl ۱. مشغول شدن به کاری.۲. (اسم) شغل.
-
جستوجو در متن
-
هنرورز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] honarvarz آنکه به صنعت و هنر اشتغال دارد؛ هنرمند.
-
دست ورزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] dastvarzi اشتغال به کارهایی که با دست انجام داده میشود؛ عمل دستورز.
-
مزاولت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مزاوَلة] [قدیمی] mozāvelat ۱. اشتغال به کاری داشتن.۲. ممارست در کاری.
-
متاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: متٲلهین] [قدیمی] mota'alleh ۱. کسی که به علم الهیات اشتغال دارد.۲. عابد؛ زاهد؛ خداشناس.
-
سوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سَوم] [قدیمی] so[w]m ۱. اشتغال به تجارت.۲. معامله.۳. (اسم) بها و قیمت.
-
سفارتخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (سیاسی) sefāratxāne خانهای که سفیر و کارمندانش در آنجا به امور سیاسی مربوط به خود اشتغال دارند؛ جای سفیر.
-
کیمیاگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] kim[i]yāgar کسی که به علم کیمیا اشتغال داشته باشد: ◻︎ کیمیاگر به غصه مرده و رنج / ابله اندر خرابه یافته گنج (سعدی: ۸۴).
-
سرگرمی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] sargarmi ۱. اشتغال؛ توجه.۲. کاری که شخص را مشغول سازد.۳. (اسم) آنچه سبب وقتگذرانی و تفریح باشد از انواع بازی، ورزش، سینما، و تئاتر.
-
فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فرستیدن› ferestādan ۱. روانه کردن؛ راهی کردن؛ گسیل داشتن.۲. خواندن؛ گفتن: صلوات فرستادن.۳. امکان حضور یا اشتغال کسی را در جایی فراهم کردن: به دانشگاه فرستاد.۴. با وسایل مخابراتی مطلبی را منتقل کردن.۵. در جهتی پرتاب کردن: موشک را به هوا ...
-
عنایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عَنایة و عِنایة] [قدیمی] 'enāyat ۱. قصد کردن؛ آهنگ کردن.۲. حفظ کردن.۳. اهتمام داشتن؛ توجه و اشتغال به امری؛ قصد و اهتمام.۴. مهربانی؛ لطف.۵. یاری؛ کمک.〈 عنایت الهی: لطف و بخشش خداوند.〈 عنایت کردن: (مصدر لازم)۱. توج...