کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسکندریه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اسکندرانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به اسکندریه، شهر و بندر مصر در ساحل مدیترانه) 'eskandarāni ۱. از مردم اسکندریه.۲. (اسم) [قدیمی] نوعی پارچۀ لطیف که در اسکندریه بافته میشده: ◻︎ اگر اسکندری دنیای فانیت / کند بر تو کفن اسکندرانیت (عطار۱: ۱۹۲).
-
عجایب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عجائب، جمعِ عجیبَة] 'ajāyeb = عجیبه〈 عجایب هفتگانه: هفت بنای عظیم که قدما آنها را از عجایب دنیا میدانستند و عبارت بوده از: اهرام مصر، باغهای معلق بابل، مجسمۀ زئوس در شهر اُلمپیا (یونان)، آرامگاه موسولوس در آسیای صغیر، مجسمۀ ...
-
آیینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āyēnak] ‹آینه› 'āy(')ine ۱. (فیزیک) قطعۀ شیشه که در پشت آن قلع و جیوه مالیده باشند، نور را منعکس میکند و انسان چهرۀ خود را در آن میبیند. به اندازهها و شکلهای مختلف ساخته میشود.۲. [عامیانه، مجاز] هرچیز روشن و پاک.〈 آیین...