کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
از آب در آمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āz] 'āz ۱. حرص و طمع؛ افزونخواهی از هرچیز: ◻︎ چو دانی که بر تو نماند جهان / چه رنجانی از آز جان و روان (فردوسی: ۴/۴).۲. آرزو و خواهش بسیار.
-
جستوجو در متن
-
غلیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qalayān ۱. جوشیدن آب یا چیز دیگر.۲. جوشیدن مایع در دیگ.۳. [مجاز] به جوشوخروش آمدن؛ به هیجان آمدن.۴. [مجاز] جوشوخروش؛ هیجان.
-
حباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حَباب] hobāb ۱. برآمدگیهایی که هنگام سقوط چیزی در آب یا موقع آمدن باران در سطح آب پیدا میشود.۲. پوشش شیشهای یا پلاستیکی که روی چراغ میگذارند.
-
شیرجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) širje ۱. (ورزش) در شنا، پریدن در آب از ارتفاع بلند بهطوریکه هنگام فرود آمدن دست و سر بهطرف آب باشد.۲. پرش و جهش به طرف چیزی.
-
نبع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] nab' بیرون آمدن آب از زمین؛ جوشیدن آب از چشمه.
-
جوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) jušidan ۱. به جوش آمدن آب و هر مایع دیگر بر اثر حرارت؛ غلیان.۲. بیرون آمدن آب از زمین و چشمه با حالتی که انگار در حال جوشیدن است.۳. [مجاز] خشمگین شدن.۴. [قدیمی، مجاز] شورش و هنگامه برپا کردن؛ سروصدا کردن.۵. [قدیمی، مجاز] مضطرب شدن؛ به جو...
-
مدفع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مدافع] [قدیمی] madfa' ۱. جای گرد آمدن آب.۲. مجرای آب.
-
آمد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) 'āmad ۱. اقبال؛ میمنت؛ فرخندگی.۲. (اسم) [مجاز] حاصل.۳. (بن ماضیِ آمدن) = آمدن۴. آمده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پیامد، پیشامد، سرآمد، درآمد.۵. آمدن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خوشامد.〈 آمدورفت:۱. آمدن و رفتن؛ ایابوذهاب.۲. مراوده؛ دیدو...
-
آ
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آمدن) ‹آی› 'ā ۱. = آمدن۲. آینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خودآی.
-
باریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: vārītan] bāridan ۱. فرود آمدن قطرههای آب، دانههای برف، یا تگرگ از آسمان.٢. فروریختن چیزی مانند باران.
-
تقاطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqātor ۱. از پی هم آمدن.۲. قطرهقطره چکیدن آب یا مایع دیگر؛ چکهچکه ریختن.
-
فوران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] favarān ۱. بیرون آمدن آب یا مایعی از جایی با فشار.۲. جوشش؛ جهیدن.
-
منبع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: منابع] mamba' ۱. اصل؛ منشٲ.۲. مٲخذ.۳. جای جوشیدن و بیرون آمدن آب از زمین؛ چشمه.
-
فراهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) farāham ۱. آماده؛ مهیا.۲. (قید) [قدیمی] در کنار هم.۳. [قدیمی] گردآمده در یک محل.〈 فراهم آمدن: (مصدر لازم)۱. حاصل شدن؛ بهدست آمدن.۲. تٲلیف شدن.۳. [قدیمی] گرد آمدن؛ جمع شدن.〈 فراهم آوردن: (مصدر متعدی)۱. گرد آوردن؛ جمع کردن.۲. آماده کرد...