کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اره کش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اره کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) 'arrekeš کسی که پیشهاش بریدن چوب، تخته، یا تنۀ درخت با اره است.
-
واژههای مشابه
-
اره کشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'arrekeši شغل و عمل ارهکش.
-
اره گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] 'arregar کسی که اره میسازد؛ ارهساز.
-
اره ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'arremāhi نوعی سفرهماهی با جثۀ بزرگ و پوزۀ دراز شبیه ارۀ دودَم.
-
خاک اره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xāk[']arre ریزههای چوب حاصل از اره کردن چوب.
-
فاطمه اره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [عامیانه، مجاز] fāt[e]me'arre زن بسیاربیشرم. Δ دراصل، از شخصیتهای هزارویکشب و زن پینهدوز بغدادی در این کتاب بوده است.
-
جستوجو در متن
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ke(a)š ۱. نواری با رشتههای لاستیکی که با کشیده شدن بلندتر میشود.۲. (صفت) دارای قابلیت ارتجاع؛ کشی: شلوار کش.۳. (بن مضارعِ کِشیدن) = کشیدن۴. کِشنده؛ حملکننده؛ حامل (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بارکش، هیزمکش.۵. تحملکننده؛ متحمل (در ترکیب با کلمۀ...
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] keš دفعه؛ مرتبه.
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(حرف + ضمیر) [مخففِ که اش] [قدیمی] keš که اش؛ که او را: ◻︎ حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو / کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است (حافظ: ۹۶).
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kaš] [قدیمی] kaš ۱. بغل؛ آغوش: ◻︎ چنین گفت کاین کودک شیرفش / مرا پرورانید باید به کش (فردوسی۲: ۵۴۹).۲. سینه: ◻︎ بینداخت شمشیر و ترکش نهاد / چو بیچارگان دست بر کش نهاد (سعدی۱: ۹۱).
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ کُشتن) koš ۱. = کُشتن۲. کُشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آدمکش، گاوکش.
-
کش رفتار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kašraftār خوشرفتار.
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kaš ۱. خوب؛ خوش؛ نیک.۲. زیبا: ◻︎ فتنه شدم بر آن صنم کشبر / خاصه بدان دو نرگس دلکش بر (دقیقی: ۹۹).