کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثر ی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
اسری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمعِ اَسیر] 'asrā = اسیر
-
جستوجو در متن
-
ی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ye نام واج «ی».
-
ی
فرهنگ فارسی عمید
(حرف، اسم) y سیودومین حرف الفبای فارسی؛ یا. Δ در حساب ابجد: «۱۰».
-
ابتث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'abtas ترتیب کنونی الفبای عربی از «الف» تا «ی» پشتِسرِهم (ا، ب، ت، ث، ج، تا آخر).
-
بهبودی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) behbudi = بهبود Δ این کلمه درست نیست، زیرا بهبود خود اسم مصدر است و نباید «ی» به آن الحاق کرد.
-
تنانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به تن) [مرکب از تن + ان (علامت جمع) + ی (علامت نسبت)] [قدیمی] tanāni جسمانی.
-
ات
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [']at = ت۳ Δ در کلماتی که به «ها»ی بیان حرکت ختم نمیشود همزه را حذف میکنند و حرکت آن به حرف آخر کلمه ملحق میگردد: دوستت، ساغرت، غلامت.
-
ردف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَرداف] (ادبی) redf در قافیه، حروف علۀ ساکن (الف، واو، ی) پیش از حرف روی، مانند ā در حساب و کتاب، u در شکور و صبور، و i در حسیب و نصیب.
-
اضافه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اضافَة] 'ezāfe ۱. باقیمانده.۲. بیش از مشخص؛ زیادی.۳. (اسم مصدر) نسبت کردن چیزی را به سوی چیزی.۴. (اسم مصدر) افزودن چیزی به چیز دیگر.۵. (اسم مصدر) (ادبی) در دستور زبان، نسبت دادن یا ملحق ساختن اسمی است به اسم دیگر که جزء اول را مضاف ...
-
ی
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) y ۱. برای ساختن حاصل مصدر به کار میرود: دوستی، دشمنی.۲. نشانۀ نسبت یا اتصاف: تهرانی، شیرازی.۳. نشانۀ نکره که بر یک شخص یا یک چیز غیرمعلوم دلالت میکند: مردی، زنی، سنگی، کتابی.۴. به همراه بن فعل، نشانۀ دوم شخص مفرد است: رفتی، دیدی، بردی.۵. نش...
-
اماله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: امالَة] 'emāle ۱. (زبانشناسی) در اصطلاح میل دادن فتحه به کسره بهطوریکه «الف» صورت «ی» پیدا کند، مثل کتیب (امالۀ کتاب)، رکیب (امالۀ رکاب)، و سلیح (امالۀ سلاح).۲. (پزشکی) داخل کردن داروی مایع بهوسیلۀ آلت مخصوص در رودۀ بزرگ از ...
-
خروج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] xoruj ۱. خارج شدن؛ بیرون آمدن؛ بیرون رفتن.۲. (اسم) (ادبی) از حروف قافیه که پس از حرف وصل قرار دارد، چنانکه در «کشتیم» و «رشتیم»، «ی» حرف وصل و «م» خروج است.۳. [قدیمی] بیرون شدن از اطاعت؛ طغیان؛ عصیان.〈 خروج کردن: (مصدر لازم) ...
-
ثلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] salm ۱. (ادبی) در عروض، حذف «فا»ی «فعولن» بهصورتی که «عولن» بماند و بهجای آن «فعلن» بگذارند و آن را اثلم گویند.۲. [قدیمی] شکستن.۳. [قدیمی] رخنه کردن.۴.[قدیمی] رخنه ایجاد کردن در چیزی.
-
سالم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sālem ۱. درست؛ بیعیب.۲. فاقد بیماری؛ تندرست.۳. در دستور زبان عربی، ویژگی کلمهای که در برابر فا و عین و لام آن حرف عله (واو، الف، ی) نباشد، مانند نصر که حرف عله ندارد.۴. (ادبی) در عروض، ویژگی بحری از شعر که زحاف در آن نباشد.