کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آکورد سهصدایی بزرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
برهمایی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به برهما، یکی از سه خدای بزرگ هندوان) [سنسکریت. فارسی] be(a)rahmāy(')i ۱. مبتنی بر پرستش برهما: مذهب برهمایی.۲. پرستشکنندۀ برهما: بسیاری از هندیها برهمایی هستند.
-
قولون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قولون qolun، معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) qolu(o)n قسمتی از رودۀ بزرگ که شامل سه بخش صعودی، افقی، و نزولی است.
-
آذرگشسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ātūrgušasp، مخففِ آذرگشنسب] ‹آذرگشسپ› [قدیمی، مجاز] 'āzargošasb آتش جهنده؛ برق؛ صاعقه: ◻︎ یکی نیزه زد همچو آذرگشسپ / ز کوهه ببردش سوی یال اسپ (فردوسی: ۲/۳۹۰). Δ دراصل، نام یکی از سه آتشکدۀ بزرگ و معروف عهد ساسانیان بوده است که...
-
دلفین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی، فرانسوی: dauphin] dolfin ۱. (زیستشناسی) نوعی ماهی بزرگ پستاندار، به طول سه متر، تیرهرنگ، سری شبیه خوک و دهانی دارای دندان که در اقیانوس هند و مناطق حاره زندگی میکند. آن را برای روغنش صید میکنند. خوک دریایی؛ خوکماهی.۲. (نجوم) از صو...
-
ساتگنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹ساتگینی، ساتگن، ساتگین، ساتکن، ساتکین، ساتگی› [قدیمی] sātgeni قدح بزرگ شرابخوری که پر از شراب میکردند و بر سر سفره میگذاشتند: ◻︎ چون می خورم به ساتگنی یاد او خورم / وز یاد او نباشد خالی مرا ضمیر (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۵۸)، ◻︎ من...
-
زخم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zahm] zaxm ۱. (پزشکی) هر نوع شکافی که بر روی پوست ایجاد شود؛ جراحت.۲. [قدیمی] ضربه.۳. (موسیقی) [قدیمی] = زخمه۴. [قدیمی، مجاز] صدایی که از ساز بلند میشود.〈 زخم خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] زخم برداشتن؛ زخمی شدن؛ مجروح شدن.〈 زخم ...
-
تخته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) taxte ۱. تکۀ چوب بریدهشدۀ پهن.۲. هر چیز مسطح و پهن مانند تکۀ فرش.۳. قطعۀ زمین هموار.۴. ورق بزرگ مقوا یا آهن و امثال آنها.۵. واحد شمارش قالی، قالیچه، و مانندِ آن: یک تخته قالی، دو تخته قالیچه.۶. تابوت و تخته که مرده را در روی آن حمل کنند.۷. جا...
-
دندان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dandān] (زیستشناسی) dandān هریک از استخوانهای ریز که به ترتیب در میان دهان انسان و حیوان در دو فک بالا و پایین قرار گرفته و با آنها غذا جویده میشود. تعداد دندانها در انسان در کودکی بیست عدد است که آنها را دندان شیری میگویند و از ...