یمن . [ ی َ ] (ع مص ) مبارک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || مبارک و نیک بخت گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مبارک گردیدن . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). خجسته شدن . (آنندراج ). || دست راست بردن کسی را. (منتهی الارب ). به جانب دست راست بردن کسی را. (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). ورجوع به یُمن شود. || از سوی راست کسی آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از جانب راست کسی درآمدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.